تاریخ انتشار : شهريور 1395
اعتراف ميكنم
بچه كه بودم يه بار كه رفته بوديم باغ با مادرم و عمم اينا كنار حوض نشسته بوديم (حوضش بزرگ بود) كه يه هو من كه اونطرف حوض بودم گفتم تا سه ميشمارم ميپرم تو حوض ١٢٣ پريدم
عمم بنده خدا با شماره ٣ پريده بود تو حوض دنبال من ميگشت كه نجاتم بده غافل از اين كه من از اون بالا داشتم بهش ميخنديدم
يه همچين شخصيته داشتم من در كودكى