تاریخ انتشار : تير 1395
مامانم تعریف میکرد داشت با مامان بزرگم درمورد مسافرتمون میحرفید هی مامانم بزرگم میگه اذق (ذساکن بخونید ق رو هم با فتحه) خیلی ببرید اونجا هیچی نخرید اذق رو یادتون نره بعد از مامانم میپرسم انا منظورش از اذق چی بود ؟مامانم گفت من نفهمیدم فقط بله شو گفتم بعد یه کم فک فهمیدیم منظورش اذوقه بود اخه انا جون زبان خودتو حرف بزن دی ما رو یه ساعت به فک کردن وامیداری (بله ما اذری هستیم) بلایک به افتخار مادربزرگای با حالمون که برکت خونه هامونن