دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 222157

تاریخ انتشار : تير 1395

اعتراف میکنم بچه که بودم ماه رمضون که میشد گریه وزاری راه مینداختم که میخوام روزه بگیرم مامانم به یه زوری راضی میشد که باشه روزه بگیر منم که عاشق روزه میگرفتم ولی وقتی همه خواب بودن میرفتم سر یخچال هرچی بودونبود ومیخوردم بعدشم مینداختم گردن داداش کوچولوم ولی جاتون خالی یه سفره افطاریم برام مینداختن که نگووووو پروپیمون منم روشونو زمین نمینداختم همشو میخوردم به هیشکیم نمیدادم الان که بزرگ شدم عذاب وجدان گرفتم ولی هنوز بهشون نگفتم که من روزه نمیگرفتو یعنی اگه بگم خطر های جانی مالی عاطفی تهدیدم نمیکنه؟؟؟؟؟