دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 217154

تاریخ انتشار : بهمن 1394

«الا بذکر الله تطمئن القلوب»
این خاطره از دوستمه:
از وقتی پامو توی آبادان و خرمشهر و مناطق عملیاتی گذاشته بودم حالم عوض شده بود..احساس میکردم من برگزیده الهی شدم و خدا بهم نظر کرده تا دختر خوبی بشم..منم تلاش خودمو کردم همه رم گوشیمو فرمت کردم اینستا و تلگرام و..رو دیلیت اکانت کردم با مخاطب خاصام بهم زدم و..
رفته بودیم طلایه خیلی با خضوع و خشوع نماز امام حسن(ع)خوندم توی قنوت نماز خیلی دعا کردم به خدا گفتم:خدایا من خیلی بنده بدی بودم حداقل توفیق بده اینجا شهید بشم خدایا منو شهید کن نمیخوام از اینجا برگردم خدایا یه مین خنثی نشده تپل برام کنار بذار برم روش صد تیکه بشم..
به اینجا که رسیدم دیدم یه صدایی میاد:دین دین..دین دین..دین دین..
گفتم بسم الله خدا این همه چیزی ازت خواستم فقط اینو شنیدی؟بعدم نمازو وسایلم رو کلا بیخیال شدم فقط شروع کردم به دویدن..حدود ده متر که دور شدم دیدم دوتا از بچه ها داشتم پشت سرم سلفی میگرفتن صدای تایمر گوشیشون بوده!!
خودش:^_^
راهیان دور:0_o
جوجه من(جوکر):جیک جیک جیک..