تاریخ انتشار : آبان 1394
اعتراف ميكنم...يه شب خيلي خوابالود بودم و خوابم ميومد مامانمم گفت بخشي از عدس رو كه خودشم يه قسمتو پاك كرده بود پاك كنم آقا هي كلم ميفتاد پايين و بين خواب و بيداري بودم يه دفعه كه دقت كردم ديدم قشنگ دارم آشغالا(سنگا چوبا و خلاصه هرچي از تو عدس پاك و جداشده بود) رو دارم از تو اون يكي ظرف ميريزم تو عدساي تميز و قششششششنگ همه قاطي شده خواب كه كللن از چشام پريد هيچي ،كارمم دو برابرشد...