دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 210119

تاریخ انتشار : مهر 1394

عاقا..یه پیرمردی اومد گفت که من قصد ازدواج دارم نظرت چیه؟مام که کمبود سوژه داشتیم در م قبول کردیم.،جاتون خالی کلی خندیدیم،،بعد برگشت گفت که میخواد بره خارج،تو مشکلی با اونجا نداری؟( فکرشو بکن پیرمرد 60 ساله) منم گفتم :خارج،،کدام کشور؟ من نمیتوانم دوری آقاجانم را تحمل کنم،گفت امریکا،ه خب اقاجان را هم با خود میبریم،،گفتم جدی؟ گفت که ارامش شما مد نظرم هست هرچه شما بگید..گفتم ن نه نمیشود ننه جانم تنها میماند.. آخرش خسته شد گفت اصلا من میام گرگان باهاتون زندگی کنم،،،جاتون خالی کلی خندیدم،،خب پدر من،هم سن بابابزرگ خدابیامرزمی،نکن اینکارا رو خب