تاریخ انتشار : مرداد 1394
به بابام میگم بابا اومدن مطبمو بستن انچنان داشت غصه میخوردو میگفت عیب نداره
بعد گفت حالا فردا بریم اونجا کار دارم
من تا گفتم پلمپش کردن یهو دیدم پا شد داره لباس میپوشه
میگم چی شده؟
میگه من 50 تا سکه خریده بودم گذاشتم تو جعبه لوستراتون , خونه بود مامانت پیداش میکرد :|
الان 2 ساعته داره منو نفرین میکنه
ایا تقصیر(طغسیر تغسیز تقصیر ) منه؟ :((