دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 205406

تاریخ انتشار : تير 1394

**بازم ماجراهای منو خالم**
خالم خونمون بود واماچون از اندرونه سرشار از کرم من خبرداشت هروقت میخاستم بترسونمش میگف هرکاریم کنی نمیترسم!
1بارنصف شب عرق نعنا کاسنی گلاب حالاهرچی بروتون رفتw.c ک کرمام دستور ترسوندشو صادرکردن چادرانداختم سرم کمین گرفتم همچی ک خالم دراومدیهو پریدم جلوش و پپپخخخ اونجابود ک خالم1جیغ بنفش ک چ عرض کنم قرمز مایل ب سبز زدندی ک کرمای عزیزم رامتلاشی کردندی
نیشم تابناگوش باز میگم تو ک گفتی نمیترسی چیشد؟
خالم:روانی ازتو نترسیدم توفکرسوسک بودم ک تو پریدی جلوم فک کردم سوسکی گرخیدم!
بهونه ازین کارسازترپیدانکردی ناموسا؟خو خاله من ب این گندگی کجام شبیه سوسکه○_⊙
آوردنده اند ک بعدازشنیدن این حرف سوسکها ازخانه ما رخت بربستندی و ب افق پیوستندی
خالم -_-
سوسکای خونمونo.O
بزرگترین سوسک جهان >_<
من⊙~⊙
خالست دارم من؟