دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 203559

تاریخ انتشار : تير 1394

ஜ۩۞۩ஜخدایا پناهم باش.که جز پناه تو پناهی نمیخواهمஜ۩۞۩ஜ

سلام نماز روزهاتون قبول.
اقا ما پارسال قرار گذاشتیم بریم تهران دور دور با اقوام(ما تو یکی از شهرستانها ی استان تهران زندگی میکنیم) ما هم ساعتای هفت راه افتادیم.پسر عمم گفت من تهرونو عین کف دستم بلدم.ما هم گفتیم باشه .رفتیم همین که پامونو گذاشتیم تو تهرون گم شدیم .یه دختر سانتال مانتال کنار خیابون واستاده بود .پسر عمم گفت :خانم همت کجاست؟
دختر هم برگشت گفت سر قبر بابات.(خیلی بی تربیت بود)
پسر عمم هم چشاش شد قد دهن اسب ابی.منم گفتم:ولش بریم از یکی دیگه بپرسیم .همینطوری رفتیم .خوردیم به ترافیک .یه ماشین خوچمل بغلمون بود .گفتم از این بپرس ببین میه چی.پسر عمم هم پرسید .یارو خیلی با شخصیت بود گفت:من میفتم جلو شما هم پشت سرم بیاید.اقا ما راه افتالدیم .این خنگ خدا(پسر عمم)میگه: تو رو خدا ماشینشو ببین عرضه نداره یه ذره تند بره .منم فهمیدم یارو اینطوری میره که ما گمش نکنیم هیچی گفتم.همین که افتادیم تو همت .عاقا ماشین گازشو داد رفت تو یک ثانیه غیب شد.
اونم فهمید چه خبطی کرده هیچی نگفت .اما یدونه زدم پس کلش تا عمر داره دیگه نگه من تهرونو بلدم .حالا زنش هم هی فیس میومد که اره همه جارو این کف دستش بلده .منم اعاب داغون .یدونم زدم پسکله زنش تا دیه برا من تز شوهر دوستی بر نداره.والا.