تاریخ انتشار : تير 1394
عاغا بابای ما یکی از شغلاش تو دادگستری هست( بعله چند شغله تشریف دارن) اومئه واسه یه بنده خدایی اخطاریه نوشته ساعت یازده و نیم شب بود وسط مهمونی که طرف زنگ زده میگه فلانی من الان جلوی دفترتون هستم نمیاین؟ بابام با لحن مسخره گفت الان؟ طر گفت عاره دیگه زدین 11/5 بعد از ظهر!!! بابایی وقتی دید خودش سوتی داده گفت نه الان نیاین فردا فلان ساعت بیاین بعد شروع کرد به خندیدن و قهقه یعنی با این اخطاریه نوشتنش جسد مخترع اخطاریه رو تو قبر لرزوند