تاریخ انتشار : خرداد 1394
سر کلاس بودم حوصله هم نداشتم حتی واس پوز خند
گفتم خدا چی کار کنم نکنم ...
یکی از همکلاسیامو صدا زدم پیشم قشنگ نشست پیشم
گفت چی شده با جدیت کامل گفتم فلانی باهام صحبت کرد بهت بگم امشب میان خواستگارید ازت خوشت اومده و با خانوادت آشنا بشه
.
.هیچی دیگه دختره طوری ذوق کرده بوود که حیفم اومد بهش بگم الکیه .
.
الانم یک ترمه نرفتم دانشگاه از ترسش