دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 200391

تاریخ انتشار : خرداد 1394

پدرم داشت تعریف می کرد که بچه های این دوره زمونه تنبلن. ما اون وقت یه شیفت مرزعه کار می کردیم یه شیفت مدرسه می رفتیم. مدرسه تا خانه 5 کیلومتر فاصله داشت و یک رود داشت که بعضی وقت ها کتاب هامو بالا سرمون می گرفتیم و می زدیم به آب. بعضی وقت ها هم که هوا سرد بود مجبور بودیم مسیرو دور بزنیم کلی اذیت بشیم اون وقت با بهترین نمرات قبول می شدیم. اون وقت بچه های این دوره زمونه (خیره به من).... که پدربزرگم گفت: کدام رود، مدرسه که نزدیک خونه خودمون بود یه جوب داشت که یه بچه دو ساله به راحتی سرش می پرید. اون وقت آخر سال نصف محصولاتمون می دادیم به معلمات تا قبول بشی.
من ^_^
پدر گرامی 0-0