دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 200270

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1394

سوار بر ماشین پشت چراغ قرمز ایستاده بودم و مثل همیشه به کودکان کار که هر کدام چیزی میفروخت نگاه میکردم. اما یکی از بچه هااا کاغذی در دست داشت و عاجزانه التماس میکرد بخرید!
متعجب شدم و کودک را صدا زدم .
گفتم :چه داری؟
گفت : سند
گفتم : سند قلب شکسته و دستهای پینه زده ات؟
گفت : جوک نگو بابا. سند باشگاه استق لاله گذاشتن مزایده سگ نخریدش حالا دادن به من شاید واسشون اینجا بتونم بفروشم ….