تاریخ انتشار : فروردين 1394
شیخی درحال عبور از گذری،ناخواسته پایش را بر روی قورباغه ای گذاشت.قورباغه با صدای آهسته ای گفت؛قووررررر
شیخ از صدای قورباغه مسرور گشت ودوباره پایش را بر روی قورباغه گذاشت.قورباغه دوباره با صدای آهسته ای گفت؛قووووررررر.
شیخ باز مسرور گشت وبرای بار سوم پایش را بر روی قورباغه گذاشت فشار داد.ایندفعه قورباغه باذن خدا به حرف آمد و گفت؛
قووررررروووووومساق .. نکن درد داره خووو!!!