دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 193488

تاریخ انتشار : اسفند 1393

ديروز استادمو مدام مي گفت ساكت تا روشو برمي گردوند روي تخته بنويسه كلاس مي رفت رو هوا...برگشت يه نگاه عاقل اندر سفيهي بهمون تحويل داد و گفت:
-بچه ها من يه اردك دارم اينو چند سال پيش هزار تومن خريدم هن دارم بزرگش مي كنم.اين هر روز بلن ميشه كوك كوك ميكنه ميگم ساكت ساكت ميشه دوباره فردا صبحش شروع مي كنه كه بگم ساكت!
منظورش به ما بود ! ما هم هشتاد نفر اين طوري نگاش مي كرديم0-0
خنديد و برا اين كه بهمون بر نخوره با ذوق گفت:
-آخه چون اين اردكه با آدما بزرگ شده كاراش مثله آدما شده هر روز 4 صبح بيدار ميشه...
يه دفعه يكي داد زد:
-آخه كدوم آدم عاقلي 4 صبح پا ميشه؟؟؟!!!
استادمون0-0
ما ((((((((((((:
اردكش ():
البته آخر ترم ما! ))))))))))))):