دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 184115

تاریخ انتشار : آذر 1393

آغا امروز امتحان بنیه علمی داشتیم؛از طرف آموزش و پرورش ی یارویی رو فرستادن برا بازرس جلسه،منم که عادت دارم تو امتحانا شکلات بخورم کلی شکلات ریختم رو میز؛طرف داد زد اینا چیه؟(حالا میخواس بترسونتم)منم با خونسردی گفتم شکلاته شکلات.بعد گفت تقلب که نیست؟منم زل زدم تو چشاش گفتم ب قیافه من میخوره تقلب کنم؟یارو در اومد گف نه واقعا نمیخوره ول کرد رفت.خوب که دور شد گفتم میومدی حداقل چکشون میکردی.
بچه ها هم داشتن مث اسب میخندیدن که یدفه با ی نایلون برگش شکلاتا رو ریخ تو نایلونو با ی لبخند ملیح رفت.
خلاصه ماهم ک عادت داشتیم ب شکلات واینحرفا هیچی ب ذهنمون نرسید و مجبور شدیم بر خلاف میل باطنی ی تقلب حسابی بکنیم.
وجدانن تو عمرم تقلب بهم اینقد نچسبده بود.