دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 183995

تاریخ انتشار : آذر 1393

آغاجاتون سبز...
شب میلاد امام زمان پارسال یکی از دوستان به اسم جواد با موتور اومد دنبالم که بریم مراسم.
ماهم آماده شدیم رفتیم.
حدود ساعت 10 شب بود یکی از دوستان به نام محسن که تازگی ساکن شیراز شده بود و اونم موتور داشت تماس گرفت که شما کجایید قصد پیوستن بهنون رو دارم!!!
ماهم با موتور رفتیم دنبالش.در طول راه برگشت طبق واجبات و اصول موتور سواری کلکل هم گرم بود.
حالا جواد با یه موتور ژاپنی مطعلق به عهد عتیق و محسن با یه موتور ایرانی آکککک!!!
هیچی دیگه در توی راه موتور جواد که ماهم از سرنشیناش بودیم هر از 30 ثانیه به طور منظم انحراف به چب داشت!و محسن هم مجبور به گرفتن ترمز میشد.آغا دیگه صبر و تحمل آدمی هم حدی داره!نه؟!
دفعه آخر جواد پیچید ولی محسن نپیچید.جاتون سبز دسته موتور جواد رفت روی دسته موتور محسن و تعادلش رو از دست داد...
چشمتون روز بد نبینه.من احساس کردم موتور داره به دیار باقی میشتابه.به همین علّت دستمو گذاشتم پشت جوادو پریدم پایین.
حالا منو تصور کنید:
113.74 کیلوگرم وزن
پهنای بدن 1 متر
طول بدن 1.80
.
.
.
سرتون رو درد نیارم،غولی هستم برا خودم!!!
در نهایت پس از طی 200-300 متر وایسادم.جالب اینجا که فقط به سوراخ 2 میلی روی آستین دست راستم ایجاد شد!!!
البته جواد که شد بود شبیه این انسان های اولیه!!!
اون موقع واقعا به حضور فرشته محافظ پی بردم!جدی میگم!تازه نماز شبمم ترک نشده!
هیچی دیگه ازون موقع تاحالا هر وخ جواد میاد دنبالم همون لباس سوراخه رو میپوشم!!!چی میگن بهش؟به یاد قدیما؟!!