دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 179764

تاریخ انتشار : آبان 1393

نصف شب بود منم خواب بودم کمد کتابا افتاد رو سرم(بخیه نیاز نداشت الحمدلله)!!! پا شدم یکم خودزنی کردم چون فرداش امتحان مهمی داشتم و( خوشبختانه خوب درس خوندم برای اولین بار) خواب از سرم پریده بود گفتم برم یه چیزی بخورم بلکم بتونم بخوابم. انگشت کوچیکه پام......بغض تو گلوم گیر گرده ببخشید..... انگشت کوچیکه پام خورد تو صندلی افتاد شکست (ماشالله انگشت) بعد رفتم سر یخچال یه چیزی کوفت کنم بطری رو سر کشیدم بعد فهمیدم سرکه بود(فکر کنم مونده بود چون تا یه هفته صدام بالا نمیومد) کاملا خواب از سرم پرید... اومدم برم بیرون یکم هوا بخورم شاید یکم حالم بهتر بشه با زانو رفتم تو چراغ ماشین افتادم رو کاپوت پهن زمین شدم......خوشبختانه با توجه به آشنایی این حقیر نسبت به شانس قهوه ایم فهمیدم دیگه نباید پاشم....از همونجا سینه خیز رفتم تو اتاق زیر تخت خوابیدم
..
.
دوستان احتمالا میپرسن امتحان رو چی کار کردی ؟؟ کار خاصی نکردم چون فهمیدم فرداش جمعه س و من شنبه امتحان دارم.....
نتیجه اخلاقی: هیچچچچ وقت درس نخونین
دنیاااااااااااا من میخوام پیاده شمممممم ..............ماماااااااااااااااااااااااااانننننننننننننن پوشکم کووووووووووووو