دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 176280

تاریخ انتشار : آبان 1393

یه خاطره ی جالب چند سال پیش تو یه یکی از مدرسهام..تو حیاطمون یه درخت خیلی گنده بود که فک کنم یه هفت هشت متری ارتفاش میشد خودشم گنده....
بعد ما هم زنگ ورزشمون بود.... نگو پس تو زنگ ورزش یکی از بچه ها کفششو پرت میکنه بالا...میره میمونه رو درخت..خلاصه هرچقد درختو تکون دادیم اصلا نشد که نشد بچه ها توپو انداختن.. جواب نداد خلاصه که زنگمون خورد اینم تو یه پاش کفش بود پای دیگش کفش نداشت...
حالا جالب اینجاست یکی از بچه ها کفش اضافه اورده بود حالا یه زنگ با اونا سر کرد بیچاره ولی نمیتونست راه بره از بس کفشه بپاش بزرگ بوده...
بعد زنگمون که خورد داشتیم میرفتیم خونمون دیدیم بچهها یهو جیغ کشیدن..یه نگاهی کردیم دیدیم بببببببببببببله بالاخره کفشو اوردن پایین....خداییش خاطرات اون مدرسمو هیچوقت فراموش نمیکنم..ینی غیرممکنه