دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 175898

تاریخ انتشار : آبان 1393

عاقا دیروز رفتم خونه مادر گرامی با پسرم
پسرم هم طبق رویه جاری دوید سر یخچال:
یه شیشه دلستر مونده بود برداشت قرت قرت ظرف سیم ثانیه بلعتو کردش
من داد زدم مامان مامان این دلسترت رو نمیخواستی؟؟؟ احمدرضا(اسم پسرمه) خوردشا.تازه میگه اهاه بد مزه بودش گویا بچه ام بدش اومد
عاقا چشتون روز بد نبینه ب مرگ ننه داعشیان اگه دروغ بگم
مادرمون مث هیولای جامه برتن دریده پریده از اتاقش بیرون با دادو فریاد که :
آخه نازلی جان دخترم این بچه است ک تو و علیرضا (اسم همسرمه) تربیت کردین؟؟ @__@منو میگی؟!
ادامه
چرا گذاشتی همسترمو بخوره؟؟( آخه مامانی ما ی همستر داره اسمش فسقلی هستش)
خدا شاهده ارزش این همستر از من و همسرو پسرم ک هچ از داداش و خواهرم هم بیشتره
خدا رحمتت کنه بابا،رفتی و این روزای ننگین تبعیض رو شاهد نیستی
رو ب پسرم :
مامانی احمدرضای
چرا همستر مامانی رو خوردی؟
گناه داشت
یا خدااااا،مادر تورا چه میشود آیا؟؟؟
رییس اتحادیه کارخانجات تولید دلستر : =__0
انجمن حمایت از حیوانات خانگی. : oO-Oo
من: @_@
همسرم: :{Q
پسرم : 8$
آیا امیدی ب بهبود مادرم هست؟؟؟ آیا پسر من گرگ خون آشام هست؟؟
آیا من هانی بالکتر همستر خور پرورش دادم
o_O
ینی مادر من پسرم رو خون آشام دیده یا گوشت خوار حیاط وحش؟؟؟؟ این مادره من دارم آیا