دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 174129

تاریخ انتشار : مهر 1393

عاقا صبحی رفتم دیدم پسرم دست صورت نشسته پریده پای انگری برد اومدم خاموشش کردم میگم آقا احمدرضا ( اسم پسرمه که ۳ سالشه )
اول دست وصورت بعد صبحانه بعد بازی زل زل مثه جغد منو نیگا کرد بعد چشاشو تنگ کرده با حالت خبیسی که یاداوریشم میترسونتم میگه :
خیلی فقیرو چشم گندیده شدی مامانا ؟!! یکار نکن پاشم بزنمت که سره رحمتت ریق بکشی ها ؟!!! اصاص ندارم برو. ( ترجمه بعد از لختی تفکر من با ترس و ارعاب )
خیلی وقیح و چشم دریده شدی مامانا...
و در ادامه.....بزنمت که ریق رحمتو سر بکشی!! برو اعصاب ندارم
!!!!!

آخه این بچه اس یا هیولای سه کله؟ 0_o°•°•°•°• قطرات اشکه از شوق داشتن یک وامپیر دویل صفت توو خونه ، میگم به نظرتون برم بگم غلط خوردم ارباب ببخش؟؟؟
عایا از گناهم درمیگذرد عایا؟؟ پسرم تورا چه میشود عایا؟؟؟
عایا من امنیت جانی خواهم داشت آیا؟؟؟؟ بدجوری داره نگام میکنه آخهه
احساس میکنم با یه هانی بالکتر خون آشام همخونه ام
کمکم کنید عایا این فک و فامیله عایا امیدی به زنده بوذنم دارید عایا
;(((((((((((( خدا خودت رحم کن