تاریخ انتشار : مهر 1393
اولها که دانشجو شده بودیم یه روز استاد گفت ماجراجویی هایی که تو زندگی داشتینو تعریف کنین...
پسرا یه چیزایی تعریف کردن از سربازی و سفر و ماجراهاشون که به نظرم اصن همینکه زنده بودن فقط خدا رحم کرده بهشون، بعد دختره برگشته میگه منم خیلی ماجرا جوئم... دبیرستانی که بودم بعضی وختا با سرویس نمیرفتم خونه خودم پیاده میرفتم :|