دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 167913

تاریخ انتشار : شهريور 1393

چند روز پیش رفتم تو. حیاط خونم نشسته بودم ،یه هو متوجه مورچه های رو زمین شدم
یه کم که دقت کردم، دیدم یه مورچه وسط ایستاده و مورچه ای دیگه یه چیزی ازش میپرسن و میرن،فهمیدم باید آدم مهمی باشه
چند دقیقه بعد مورچه هه فهمید من بهش زل زدم، بعد با شاخکاش به من یه گفت ولی نفهمیدم بازم بهم گفت
این دفعه فهمیدم
یه سطل آب یخ روش ریختم
ولی نمیتونم چرا وقتی داشت غرق میشد باز همون چیزا رو بهم میگفت
یعنی میخواست تشکر کنه!!!!!
نمیدونم!!!!؟
چی ؟دانشجو؟آره دانشجو هم هستم