تاریخ انتشار : مرداد 1393
عاقا امروز رفتم خونه ابجیمینا نهار مهمونی
سره سفره نمیدونم چی شد ک فلفلو خالی کردم تو غذای خواهر زادم ( گودزیلاست شیش سالشه) اخ اخ چشت روز بد نبینه ی نعری کرد دوساعت با مامانش درگیر بودش میگفت تو ریختی اخرسر رفته لباساو کیف مامانشو اورده میگه گمشو از خونه ما بیرون.....
قیافه من :|
خواهرم 0_o
گودزیلاه :<
میگم ما نسلی بودیم ک فقط پامونو جلو بزگترا دراز میکردیم حال و روزمون اینه اینا چی میخوان بشن