دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 161849

تاریخ انتشار : تير 1393

اغا ی روز خونه داییم بودم جوگیرشدم گفتم زندایی توحالت خوب نیس برو راحت بخواب ناهارومن ی کاریش میکنم
خلاصه ی ماکارونی درست کردم (کم نمک شد ازشانس من):
بعدازناهارنصف قابلمه اضاف اومده بود زندایی محترمم قشنگ برده بود ریخته بودش جلو گاواشون .گاواهم بانهایت احترامی ک واسم قائل بودن محبت کرده بودن لب نزدن بهش!!!!!!!!!!!
زنداییم دوباره ریخته بودش واس اردکاشون اونا هم نخورده بودنش!!
هیچ آخرش کپک زده بود ریخته بودنش اشغال)))):
ماکارونی همانامحبت کردن من همانا
اینم از فک وفامیلای ما
خدایی خیلی گناه دارم نه؟