دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 151614

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1393

چند روز پیشا به طرز غیر قابل باوری از رو تخت پرت شدم پایین و کف اتاق پخش شدم و از درد تکون نمیتونستم بخورم ک داداشم از صدای افتادن من اومد تو اتاق و شروع کرد ب داد و بیداد
وای افتاد وای مرد وای ... o_O
خلاصه خیلی جو داد منم ک از درد نمیتونستم حرف بزن اروم بهش میگفتم نه بابا من زندم دیوونه اما هی میگفت وای مرد..
بعد مامانم اومد اونم شروع کرد به داد و بیداد ک وای مرد بدبخت شدیم و از این حرفا ,اقا من یه لحظه موندم گفتم نکنه مث تو فیلما مردم و خودم فک میکنم زندم!!! دیگه هر چی توان داشتم داد زدم ن بابا من زندم اما فایده نداشت و خلاااصه باورم شد ک مردم شروع کردم ب گفتن غلط کردم خدایا منو ببخش و دیگه تکرار نمیشه وای خدایا به مامانم و اینا صبر بده و و دیگه حرفا ک نباید میزدم و زدم ک دیدم صدا خنده اومد برگشتم دیدم دارن میخندن اما بعدش بخاطر حرفا ک نباید میزدم و زدم بقیشو خودتون تصور کنید...
نه خدایی این داداشه من دارم!!!!؟؟
~_~