تاریخ انتشار : فروردين 1393
وایساده بودم جلو اینه میخواستم خودمو واسه بابام لوس کنم.گفتم:وای دماغم چه زشته.چقدر گندس.من چقدر زشتم.انگار خدا یه کپه گل زده تو صورتم.
گفتم حالا میگم نه دختر بابا تو خیلی هم ناز و خوشگلی.
یهو بابام برگشت گفت:اون خدا نبوده که گل زده تو صورتت شیطون صاف ریده تو قیافت!
من:||
بابام:))
شیطون:))))