تاریخ انتشار : اسفند 1392
دیشب مامانم مهربون شد درحال حرف زدن با مهمونا چایی برداشت بهم بده بعد یه قطره از چایی از دست خودش ریخت روپاش
همچین با پشت دستی زد تو دهنم که مثه اعلامیه چسبیدم به دیوار
بعد بهم میگه چرا چایی ریختم روپاش!!!!!!!!!!!!!
خدایا من که هرچی گشتم پدرمادر واقعیمو پیدا نکردم لااقل کاری کن اونا منو پیدا کنن
خدایا همه ی فوجوکیا رو به پدرمادر واقعیشون برسون!