دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 144107

تاریخ انتشار : بهمن 1392

یه روز تو اتاقم نشسته بودم داشتم بامخاطب خاصصم میحرفیدم دیدم یهو گودزیلامون کلشوانداخت پایین اومد تو.
گفتم:چته؟؟چی میخوای؟
گفت:هیچی.
گفتم:پس چرااومدی اینجا؟؟؟
گفت:همینجوری.
گفتم:برو بیرون تا....
گفت:توروخدا بیرونم نکن.مامان گفت بیام اینجاببینم داری باکی حرف میزنیو چی میگی(مامانه ماداریم؟!).
کردمش بیرون ازاون به بعدم ندیدمش فک کنم مامانم محوش کرد...الانم یه هفتس دارم دنبالش میگردم..بعععله مامانم تااین حدرو من حساسه!!!!