دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 135740

تاریخ انتشار : دي 1392

عاغا ی روز با فک و فامیل مجردمون ی ماشین پیچوندیم ک بریم ی جای تفریحی بیرونه شهر...
حالا فک کنیدده یازده نفر آدم با ی ماشین!!!!!!
هیچی دیگه همه رو هم سوار شدیم درا را هم ب زور بستیم ک دیدیم پسر داییم داره بیرون بال بال میزنه..
وقتی دید دیگه چاره ای نیس پرید تو صندوق ...
خدا نصیبتون نکنه تو راه پلیس نگهمون داشت, عاغا ما را میگی زرد کرده بودیم.
گفت همتون پیاده شید ببینم .ما هم با هزار تا صلوات پیاده شدیم. گفت حالا اصن کمربند و صدای ضبط و سرعت غیر مجاز و سر نشین اضافی و ... هیچی شما چجوری 9 نفری سوار شدید ؟؟
عاغا دختر خالم ک خیلی جکه شروع کرد ب ننه من غریبم بازی ک همین الان خبر دادن عمم تو جاده تصادف کرده باید بیایم واسه تشخیص هویت ما هم واسه اینکه قشنگ تشخیصش بدیم و ی وقت خدایی نکرده اشتباه نشه عجله ای اومدیم...
پلیسه ک ی جوونی هم بود داشت میپکید از خنده ولی خودشو کنترل میکرد ک نخنده.
گفت حالا صندوقا بزنید بالا بعدن ب عمتون رسیدگی میکنیم.
ما اصن حواسمون ب پسر داییم(جوجه تیغی) نبود با چ اعتماد ب سقفی پسر خالم صندوقو زد :
عاغا چشمتون روز بد نبینه تا در باز شد و پسر داییم پلیسه را دید زرد کرد و شروع کرد ب چرت و پرت گفتن ک ب خدا اینا زورکی منا آوردند و...
دیگه خودتون اون لحظه را تصور کنید ک پلیسه از شدت خنده نمیتونست حرف بزنه و با دست اشاره میکرد ک بریم....!!!!!