تاریخ انتشار : آذر 1392
عاقا يه روز رفته بودم خونه خالم،من ودخترخالم وگودزيلاهاى
خونشون نشسته بوديم جلو تلوزيون در سكوت تمام رفته بوديم
تو عمق يه سريالى،يهو شوهر خالم اومد رد شد،*تيك*تلوزيون
رو خاموش كرد،بعد رو كرده به ما ميگه چرا الكى روشنه ،حداقل
نگاه كنين.
يعنى واقعا ما رو نديد؟؟؟؟
يا ما رو آدم حساب نكرد؟؟؟
فك و فاميله داريم!