دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 130183

تاریخ انتشار : آذر 1392

مامان من معلمه دبیرستان دخترونس(خداوکیلی حال میکنید؟؟؟خداچه نعمتی بهم داده؟)منم پیش دانشگاهیم.اونروز فکرخبیثانه زدبه سرم چهارشنبه ساعت2:15ماشین ازتوپارکینگ درآوردم بیرون رفتم دنبال مامان جلومدرسه وقتی رسیدم دیدم تک تک دارن تعطیل میشن قشنگ ماشین بردم جلوی درمنتظربودم که مامی من بیادحالاشیشه رودادم پایین وچنان باپرشیاژست گرفته بودم خودم خندم گرفت همه ی دختراهم داشتن منونگاه میکردن فکرمیکردن دنبال مخاطب خاصمم که یدفه مامانم ازدوردیدم یکم اومدجلودادزدم ماااااااااامااااااااان...یک آن کل دخترابرگشتن منونگاه کردن ومامانم که معلمشونه آخه اولین باربودمیدیدنم.خلاصه بین اون همه جمعیت یکی ازشاگردای شلوغ مامانم دادزدخانم مولایی عروس نمی خواید؟؟؟؟؟؟؟
دختراداشتن میترکیدن
حلاوقتی مامانم اومدنشست توماشین بهم گفت انصافابخاطرمن اومدی یااینکه به دخترابگی پسرخانم مولایی خوشگله؟؟؟
منم دیدم اینطوریه ماشین نگه داشتم جلوهمه دختراکه مارونگاه میکردن مامانم بوسیدم
یک ان دیدم همه میگن هووووووووووووووووووووووووووووووووو