دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 114846

تاریخ انتشار : مهر 1392

دیروز با پدر و مادرم(نمیدونم پدر مادر واقعیم هستن یانه) رفته بودیم خرید
بعد رفتیم تو قسمتی که برای بازی بچه ها درست کرده بودن
لامصب یه وسیله بازیهایی داشت که نگو
یه دستگاه های آتاری باحال(چیه مگه اسمشونو نمیدونم)
یهو دلم خواست منم برم بازی
به بابام گفتم زمان ماکه از این بازیها نبود پول بده الان برم
میدونید بابام چی گفت:((نه جون من حدس بزنید بابام چی گفت:(((
جلوی اون همه ادم گفت:::::::::::::::: هر وقت گریه کردی موف و تفت اویزون شد رو زمین غلت زدی و لباسات خالی شدددددددد اونوقت شاید بردمت تا بازی کنی
من با 30 سال سن :(((((((
بابا جانم :)))))
بقیه ادماهای اونجا @_$