دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 114761

تاریخ انتشار : مهر 1392

آقا یه مراسم عزایی بود تو فامیل (خدا از دست رفته رو بیامرزدش) مراسم رو تو یه مسجد گرفتن . این پسر عموی ما مسئول پخش پیش دستی و جمع اونا بعد از پذیرایی شدن مهمونا بود ...
من بنده ی خدا خواستم مثلا بهش کمک کنم یه سری که وارد شدن من براشون پیش دستی گذاشتم که مسئولان دیگه بقیه وسایل پذیرایی رو بیارن . حالا نگو که پسر عموی ما متوجه این فداکاری من نشده و با دیدن پیش دستی های خالی جلو مهمونای تازه رسیده فک کرده اونا چایی حلواشونو خوردن!! رفته پیش دستیارو از جلوشون جمع کرده اورده !!!
حالا مهمونا : :-o
من : :-ا
پسرعموم: ...