تاریخ انتشار : شهريور 1392
یه روز بابابزرگم زنگ میزنه آژانس،بعد آژانسیه میگه کجامیرین(داخل شهر یا بیرون شهر) بابابزرگه عزیزه ماهم میگه میخوام برم شیلنگ بخرم!!!!!!!!!!
تلفنچیه آژانس:(((((((((((
مخابرات:))))))))))))))
بابابزرگم:مطمئنم اصن خودش متوجه نشد که چیکا کرده خیلی خونسرد