تاریخ انتشار : شهريور 1392
یه روز رفتم خونه داییم و قرار شد شب اونجا بمونم. شب شدو موقع خوابیدن به زن داییم گفتم که صبح تو این اتاق سرو صدا نیست ؟ بعد زن داییم با یه ژست خاصی گفت نه فقط صبح صدای بع بع گنجشکها میاد .تا یک هفته بیچاره رو اذیت می کردیم