دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

آقا من تصمیم گرفتم برم اسمم رو عوض کنم!
داداشم احتیاج به اتوی لباس داره میگه: مایسااااااااااااااا
بابام آب میخواد میگه: مایسااااااااااااااااااااا
داداش کوچولو میخواد برنامه ریزی درسی کنه: مایسااااااااااااا
مامانم قبل خواب میخواد لامپ اتاقشون رو خاموش کنه: مایسااااااااااااااااااااااا
میخوام اسمم رو بزارم حمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد!!!!
به خدا دارم کم کم با حمید توی تبلیغات همزاد پنداری میکنم
کسی هست به دادم برسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مایسااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ببخشید دارن صدام میکنن بعدا میام بهتون سر میزنم

•••°•••°•••°حامد 72 یا (| ê |/|/ @ # •••°•••°•••°
دختره رو از هر زاویه ای که نگاه کنی میشه متولد77
بد استاتوس زده:
» وقتی که زیبا میشوم احساس میکنم مردم به من لبخند میزنند«
یه پسره هم واسش کامنت گذاشته بود:
جوجو مدرسه میری هنوز؟؟؟
مشقاتو نوشتی؟؟؟؟؟
شبه دیر وقته بچه محصل ها باید ساعت 9 خواب باشن برو عروسکتو بغل کن بخاب
آفـــــــریـــــــــن دخــــــــــــــــمـــــل بـــــــــــــــــــابــــــــــــــــــا
من که داشتم اینا رو میخوندم داشتم باند های اسپیکرمو نوازش میکردم
فک کنم دختره هم رفت تو افق

دیروز یه کلیپس دیدم ماشالا خیلی قدش بلند بود !
زیرش هم هیچ دختری زندگی نمیکرد !!!
مگه چیه بالاخره مستقل شده بود دیگه :))

سلامتی دوست گلمarash1992 که پست محرم هاش اونقد دلو میبره کربلا که لایک یادت میره

یه گودزیلاهه هست.پسر خالم رو میگم.شیطون از ساعت 2 تا 6 میاد ازش درس میگیره!یه روز اینقدر کرم ریخت که به خودم گفتم باید حال اینو بگیرم.منو اون یکی پسر خالم دستو پای اینو گرفتیم مثل لایک می کوبوندیمش به در و دیوار!این قدر حال داد!کلش ورم کرد این قدر حال داد!رفت به خالم گفت این قدر حال داد!خالم دهنمو اسفالت کرد این قدر حال داد!باهام دشمن شد این قدر حال داد!چقدر کثافطم من،این قدر حال داد!این قدر حال ...

خدایی کامران و الهام خیلی تو این سایت معروف شدن،اینطوری که پیش میره کم کم جهانی میشن و ازشون یه افسانه ساخته میشه
کامران و الهام عزیز با همین فرمون برید جلو
دمتون گرم....................

سوتی شماره یک
شامپو رزماری پرژک
طرف شامپو و وسایلش رو دزدیدن بعد این خانم کارگاه میاد دزد پیدا میکن شامپو رو بهش میده و میگه چند دقیقه رو موهات بمونه تاثیر خودشو میبینه خو لامصب شامپو مال خودشه داری بهش میگی چی کار کنه

وقتی ازتودورم همیشه یه چیزی کمه نه امیدی دارم نه چیز دیگه ای
واسه دردام درمانی نیس به من چیکار کردی که اینقد بی صدا شدم
یه چیزی تو دلم میسوزه وقتی تو رو به خاطر میارم ...
راضی به تنها زندگی کردن هستم اما
به جای تو نمیتونم عاشق کسی باشم به خدا قسم امتحان کردم اما نشد
برگرد دوستت دارم ....

یه بار با بچه های دانشگاه تصمیم گرفتیم بریم یه نقطه دور از دید بقیه تو محوطه بزنیم و برقصیم...
خلاصه رقصیدن همان و نادیده گرفتن دوربین هماااااااااان و حراست همااااااااااااان...


✗ مـرد اگر بودم ، نبودنت را غـُروب هایِ پاییـز

در قهـوه خانه ی دوری سیگــآر می کشیـدمـ

نبودنت ، دود میشـُد و می نشست رویِ بخـار

شیشه هایِ قهـوه خانه 

بـعد تکیه میدادمـ به صنـدلی

چشمهـآیمـ را می بستمـ و انگشتانمـ را دورِ استـکـان کمـر باریکِ

چـآی داغ حلقـه می کـردمـ ، تا بیشتر از یادم بـروی

نــامـرد اگر بودمـ ، نــبودنت را تا حآلا بایـد فـرامـوش کرده باشم

مـَرد نیسـتمـ ،

اما نـامـَرد هم نیســتمـ ،


سال كنكور از كتاباي يه موسسه‌اي استفاده مي‌كرديم، پشت بعضي كتاباش نوشته بود "كم‌رنگ‌ترين جوهر‌ها از قوي‌ترين حافظه‌ها ماندگار‌ترند" يادمه سرِ جلسه كنكور از تمام اون كتابا فقط همين يه جمله تو ذهنم بود؛ اونم عيــــــــــن اين پايم‌بازرگاني‌اي جديد در دقيقه 30 بار تكرار مي‌شد.....
اين شد كه من ليسانس فيزيك گرفتم
؛-)

مدرسه
م=مرگ
د=درد
ر=رنج
س=سختی
ه= این یکی رو نمیدونم لایک کن و خودت بگو ....... :))))

به صد يلدا الهي زنده باشي
انار و سيب و انگور خورده باشي
اگر يلداي ديگر من نباشم
تو باشي و تو باشي و توباشي و...
(در مايه‌ي شور،گوشه‌ي سلمك خوانده شود!)

مدتی بود که باسه درس خوندن با رفیقم میرفتیم کتابخونه ) الیته تنها کاری بود که نمیکردیم(
کتابخونه یه ساعت بزرگ داشت از اونایی که سر هر ساعت زنگ میزنن و البته زنگش خاموش بود
یه من نگاهم افتاد به کلیدی که روی ساعت بود زنگشو خاموش کرده بود !!
نقشه کشیدم که روشنش کنم ولی ساعت 10 دقیقه به 9 بود باسه همین گذاشتم باسه بعد از 9 ...
ساعت به 9 و ربع رسید خیالم راحت شد که اگه روشنش کنم تا ساعت 10 صداش در نمیاد متصدی هم نبود ...
یه صندلی گذاشتم زیر پام کلید رو زدم )نامرد( ساعته همون لحظه شروع کرد به زنگ زدن !!!
نفهمیدم چطوری اومدم پایین ولی وقتی متصدی اومد منو ندید ...
منم که خیالم یه کمی راحت شده بود ولی استرس داشتم از دهنم پرید گفتم :
چی شده این که تا همین الان ساکت بود !!
یه نگاه کرد گفت آره ولی از دست بعضیا !!
که همه زدن زیر خنده ! تازه فهمیدم سوتی دادم و لو رفتم !!!

لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگر واسش می مردم
دست منو گرفت و بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد