دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اولی:« به نظر تو، هویج باعث تقویت بینایی می شود؟» دومی: «حتما، چون تا به حال هیچ خرگوشی را ندیده ام که عینک زده باشد.»

پدر:« پسر جان! وقتی من به سن تو بودم، اصلاً دروغ نمی گفتم.» پسر:« پدرجان! ممکن است بفرمایید که دروغگویی را از چه سنی شروع کردید؟»

افسر از سرباز پرسید: چه موقع یک سرباز مى‏تواند بدون اجازه از پادگان بیرون برود؟ سرباز: وقتى که مطمئن باشد گیر نمى‏افتد.

حیف نون رفته بوده تئاتر، دوستش ازش می پرسه: چطور بود؟ حیف نون میگه: خوب بود، ولی آخرش رو نفهمیدم چی شد. قست اول که تموم شد یک پلاکارد نشون دادن که نوشته بود: "پرده دوم، دو سال بعد" من دیگه حوصله نداشتم دو سال صبر کنم اومدم بیرون!

به حیف نون گفتن واسه زلزله بم چه كمكى كردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی!

مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟ احمد: سه تا! مادر: ببینم! مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟ احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد که بلد نیست!

معلم از جان می پرسه: اگر تو 10 تا شکلات داشته باشی، دو تاشو بدی به جولیا، 3 تاشو بدی به رز و 4 تاشو به کیت، اونوقت چی خواهی داشت؟ جان می گه: 3 تا دوست دختر جدید!

يه آبادانیه ميره تو مغازه به یارو ميگه: کا، بلوز داری؟ مغازه داره ميگه: نه. آبادانیه ميگه: کا، شلوار داری؟ مغازه داره ميگه: نه. آبادانیه با تعجب ميگه: کا، پس چرا رو شيشه نوشتی: كا لباس داریم؟!

اولی: مدل جدید پیکان ضربه ی بزرگی بر پیکر صنایع خودرو سازی ژاپن وارد کرد. دومی: چطور؟ اولی: با دیدن این مدل جدید، تمام صاحبان و مهندسان اتوموبیل سازی ژاپن از خنده مردند!!!

پیر زنه به پیر مرده میگه: عزیزم! توی نودمین سالگرد ازدواجمون چی می خوای؟ پیر مرد میگه یک لحظه سکوت!

خانم اولی: من خیلی از پیری می ترسم. خانم دومی: آخه چرا؟ خانم اولی: چون آدم همه چیزهای خوبی که داره از دست می ده، مثل زیبایی، ... خانم دومی: ولی من اصلاً نگران پیری ام نیستم. خانم اولی: خوب معلومه، چون تو چیزی نداری که از دست بدی!!!

در یک همایش بزرگ مردی که کیف پول خود را با موجودی 10هزار دلار گم کرده بود، اعلام کرد که به یابنده کیف پول 100 دلار جایزه خواهد داد. شخصی از انتهای سالن فریاد زد: من 150 دلار می دهم!

حیف نون با زنش دعواش می شه، چراغ رو خاموش می کنه. زنش می گه چرا چراغ رو خاموش کردی؟ می گه آخه جواب ابلهان خاموشیست!

یه روز خسیسه تو مسابقات رالی شرکت میکنه وسط راه مسافر سوار می کنه!!!

چوپان دروغ گو می میره می ره جهنم ازش می پرسن تو کی هستی؟ می گه دهقان فداکار!