دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

دیروز : از پذیرفتن خانم های بدحجاب معذوریم!!! امروز: از پذیرفتن خانم ها، با شلوار کوتاه معذوریم!!! . فردا : خواهشا با شلوار وارد شوید.........

یکی یه سوسمار پیدا میکنه. از دوستش می پرسه: چیکارش کنم؟ دوستش میگه : ببرش باغ وحش فرداش دوستش می بینتش. می پرسه: چیکارش کردی؟ میگه : دیروز بردمش باغ وحش.. امروز هم می برمش سینما...

دو تا جوجه عاشق همديگه مي شن . همش با هم بودن . اما وقتي بزرگ مي شن هر دو تا خروس مي شن ! . نکته ي اخلاقي : تا وقتي جوجه اي عاشق نشو

يك گداي پير زن ميره در خونه يك مردي گدايي. صاحب خانه: بازم تو اومدي گدايي??!! گدا:چيه پس توقع داري بيام خواستگاريت!!

به غضنفر میگن با نسترن جمله بساز میگه نمی تونم می پرسن چرا ؟ میگه آخه من با اون جیگر طلا همه کار کردم الا جمله سازی

به غضنفر میگن با "آجر" جمله بساز, میگه ایلده با آجر که جمله نمی سازن, با آجر دیوار می سازن

دو تا خانوم داشتن با خاطرات لاغریشون واسه هم افه میومدن. اولی می گه من اونقدر لاغر بودم که وقتی می رفتم حموم مامانم با یه چیزی روی چاه رو می پوشوند تا من توی چاه نیفتم. دومی می گه این که چیزی نیست، من یه بار یه آلبالو رو با هسته قورت دادم، همه ی فامیلامون می گفتن اوا زری خانوم چند ماهه حامله ای؟

از حیف نون می پرسند تا حالا مربا بالنگ خوردی؟ می گه من که همیشه با دست می خورم!

حیف نون پول نداشته دماغش رو عمل کنه، سر دماغش رو می گیره بالا، بهش تافت می زنه!

کلفتی که تازه به استخدام آقا و خانم مسنی درآمده بود، می گفت: من آدم خیلی سخت کاری هستم، توی دهمون که بودم هر روز از هشت تا اسب و الاغی که داشتیم نگهداری می کردم، هیچ هم خسته نمی شدم، تازه شما که فقط دو نفرین!

مردی با اسلحه وارد بانک شد و تقاضای پول کرد. وقتی پولها را دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید: آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟ مرد پاسخ داد: بله قربان من دیدم. سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و او را در جا کشت. سپس مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟ مرد پاسخ داد: نه قربان. من ندیدم اما همسرم دید!

به حیف نون می گن: نفت، طلای سیاه است. حیف نون فرداش یه 5 لیتری می اندازه گردنش!

حیف نون مست می كنه، شنگول می شه، گرگه میاد می خورتش!

از حیف نون می پرسن خواهرت دختر زائیده یا پسر؟ می گه به من اطلاع ندادن. هنوز نمی دونم دایی شدم یا خاله!

شب اول قبر حیف نون ازش می پرسن من ربک؟ می گه می تونم از فرصت مقایسه استفاده کنم؟!