دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

بابا بسه.اه مدالا المپیک تمام شد.همه رو که کاروان ایران گرفت.
پنجاه نفر رفتن،الان تعداد مدالا ایران سه رقمی شد...

آخ آقایون کجا رفته مردونگیتون.
یادتون میاد با زنا چیکار میکردیم؟
با سیبیل و ابرو پاچه خرکی چپو راس به زن گیر میدادیم حرف میزد میگفتیم لال...چپ نگا میکرد مشت تو فکش.اسمش هم نمیاووردیم،میگفتیم خفه شو ضعیفه؟بابا یک کم مردباشید،قوی و با اقتدار دیگه...بزنید تو دهن زناتون.
وای خاک به سرم،زنم صدام زد،ظرفو شستم،پوشک بچه رو عوض کردم و خونه رو تمیز کردم.موقع شیر دادن به بچه باقی حرفامو میام میزنم.
نترسید،مردباشید.

همــیــــــــــــــشه دیر فهمیدم، کـــــــــه تقصیرِ خودم بــــــــــوده

بابام به من:محمد پاشو بیا غذاتو بخور.
من:چشم،دو دقیقه دیگه میام.
بابام:دردو دو دقیقه دیگه میام یک کم از این رتبه یک کنکور یاد بگیر.آدم باش.مفت ارزش نداری.
من یک ثانیه بعد سر میز بودم.
بابام:نگاش کن،یک کم تربیت هم از این کنکوریای برتر یاد بگیر.
آخ دلم میخواد سوالا کنکور رو با تمام کتابای تست بکنم تو سوراخ دماغ هر چی خر خون.

بیشتر ساعات التماسی که تو زندگیم داشتم مربوط به دوم ابتداییم میشه که به یک سگ التماس می کردم جون مامانت اینجا یخ زده پارس نکن من مثه آدم رد بشم..
احمق بی شعور اینقدر پارس کرد 10-12 بار تو 5 متر خوردم زمین: زانوم ترک خورد دماغمم شکست...

یه بار یه فامیلمون از انگلیس اومده بود و یه خورده شکلات با یه خمیر دندونه گنده. منم زود خمیردندون گنده سوغاتی آورده بود رو برداشتم. خلاصه یه 6 ماهی مسواک می زدم با بدبختی آخه هم تلخ بود هم تند تا اینکه یه روز رفتم یه لوازم آرایشی برای مامانم رنگ مو بخرم دیدم!!!! از این خمیر دوندن اینجا هم داره با کلی کلاس از فروشنده پرسیدم آقا این خمیر دندنه چند؟ فروشنده هم گفت آقا این خمیر ریشه تازه فهمیدم چرا بعد از مسواک اونقدر دل پیچه می گرفتم

اعتراف می کنم دختر خاله ام رو بعد از مدت ها دیده بودم و هفت ماهه باردار بود. خیر سرم اومدم جنسیت بچه رو بپرسم گفتم خب حالا قراره مامان شی یا بابا؟!

تا حالا دقت کردین هر وقت یه تیکه یخ از دستت افتاده روی زمین با لگد زدی که بره زیر یخچال!

از این بوگیرهای توالت که اسانس کاپوچینو و یا قهوه داره اصلا نخرید، چون وقتی که میرید کافی شاپ تا براتون قهوه و یا نسکافه میارن، خاطرات زنده می شه!

بابا! تورو خدا این ناف رو یه جور قیچی کنید که بعدش گود نشه همش آشغال بره توش! با تشکر از جراحان محترم.

بزرگترین اشتباه زندگیم این بود که به بابام پیشنهاد دادم مواقع بیکاری بیاد با کامپیوتر مین روب بازی کنه. بزرگتر از اون این بود به مامانم کامپیوتر یاد دادم، فجیع تر از اون یاد دادن اینترنت به مامانم بود.
اما رنج آورترین اشتباهم این بود که به مامانم گفتم نحوه پخت غذا رو برای روزای مجردی ام بهم یاد بده. حالا من غذا درست می کنم... مامانم تو اینترنت می چرخه، بابام هم کماکان داره با کامپیوتر مین روب بازی می کنه. خواستم بگم براتون تجربه بشه... اشتباهی که من کردم شما نکنید!

به بابام ميگم كنكور سراسري قبول نشدم واسه حفظ ابروم به فاميلا بگو قبول شده ولي رتبش خوب نيست نميره,برگشته بهم ميگه من به اين بزرگي دروغ بگم!!

اعتماد به نفس بعضیا رو اگه خر داشت الان سلطان جنگل بود!!

قبلنا موبایل نبود چجوری بعد از خاموش کردن چراغا رخت‌خواب رو پیدا می کردن؟

برادرم اومده میگه:روزه ای؟؟؟؟
من: چرا نباید نباشم؟؟؟
ب:آخه الان تو رساله خواندم روزه به معلول های ذهنی واجب نیست!!!
من: :| :| :|
آخه این همه لطف و عشق و محبتو چطوری هضم کنم؟