دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نمي‌ذاره آدم بخوابه!
 

پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه

هرچی فکر کردم دیدم جایزه طنز سال رو باید به اتحادیه اروپا اهدا کرد که به خودش جایزه نوبل داد!!!!!!!!

طرف رفته بالای ی برج میخواد خودکشی کنه ملت جمع شدن اونجا یهو اتش نشانی اومده بهش میگه میخوای خودکشی کنی میگه پ ن پ میخوام استقامت استخونامو امتحان کنم

میخوام این بار با همه عاشقا فرق داشته باشم میخوام عاشقت باشم ولی خیلی متفاوت
عزیزم من آشغطم
متفاوت متفاوت

سوالــــــــی بپرسمـــ دعوایــم نمـــــی کنــــــی؟
باز نمــــــــی گویـــــــی : دســــت بردار.... چشـــ ــم غــره نمـــــــی زنـــــی؟؟
می تـــوانی به یـــاد گذشته ها بــه دروغ بـگــ ــویـــی دوستــ ــم داری...؟

از استادی پرسیدﻧﺪ :ﺁﯾﺎ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻋﺎﺷﻖ
ﺷﻮﺩ؟
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ.
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯾﺪ؟ ..
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ
ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯾﺪ؟؟؟؟؟؟

یکی از دوستام شب از سرکار میره خونه مامان بزرگش از قضا میره دوش بگیره لامپ حموم خراب بوده.تو همون تاریکی دوش میگیره میاد بیرون به مامان بزرگش میگه ننه چرا شامپو به این بزرگی خریدی؟مامان بزرگش میگه اون مشکین تاژ بوده واسه چادرم خریدم!!!
حالا ما فردا دیدیمش موهاش مشکی...یعنی برق میزدا!!!!!

روزی دروغ به حقیقت گفت: مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم؟ حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد. دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت. از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است، اما دروغ درلبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود...

به سلامتی 4 جوک و مدیراش و کاربراش که حتی شده واسه چند دقیقه یه گوشه از غماتو به فراموشی میسپاره.
هر که موافقه بزنه لایکو!!

تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه میکند...

پيري را گفتم:چطور جوان بمانم؟!
گفت:حرف دلت را به كسي بگو ك دوستش داري و دوستت دارد...
گفتم:پس چرا من زود پيرشدم؟؟؟؟!!!!
گفت:حرفت را به كسي گفتي كه دوستش داشتي و دوستت نداشت.....

به چشم من نگاه کن. ببین چگونه اشک غم، روان شده از دیده ام. برای من ز عشق بگو...
تو ای کسیکه دوستت دارم
تو ای کسیکه قلب من بخاطر تو می تپد
برای من بمان
برای من سرود آشتی بخوان

پسر نگاهی به دختر کرد و گفت:حالا که کنار ساحلیم بیا ارزوهای قشنگ کنیم...دختر با بی میلی قبول کرد!
پسر چشمانش را بست و گفت:کاش تا آخر دنیا عاشق هم باشیم...
دختر چشماشو بست و گفت کاش دنیا الان تموم بشه...
وقتی چشماشو باز کرد پسر رو ندید فقط چندتا حباب روی آب دید...بزن لایکو به افتخار همه پسرای عاشق...

برای پیش تو بودن “بلیط” لازم نیست
مرور قصه ی دل کافی ست . . .