دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

دهه شصت بودیم..فوتبال جام محلات برگزار میکردیم ابهتی داشت واسه خودش.......با توپ نایلونی دو برگ ....تیم برنده از اون اشی مشی ها ی گنجشکی یه دونه بهش میدادن کل تیم خر کیف میشد.....تکل میزدیم تو بازی یارو نقص عضو میشد.....هی ی ی کجایی جونی

برق رفته بود بعد چند ساعت برق اومد بعد تلوزیون با صدای خفن روشن شد مامان گفت برق اومد؟گقنم پ ن پ صدای اعماق درونم بود(این اولین پ ن پ ای بود که خودم درست کردم)

پشت چراغ قرمز وایسادم بعد ی ماشین پشت سرم بود هی بوق زد زد زد زد
رفتم پایین دیدم ی پیر مرده گفتم پدر من ماشینم بال نداره پرواز کنم
بعد بازم ی بوق زد گفت واسه تو بوق نمیزنم واسه چراغ قرمزه تا سبز بشه
دیگه هیچی اونجا ک دیوار نبود اومد نشستم تو ماشین سر خودمو زدم ب فرمون ماشین

اغا من خدا تومن دادم ی شلوار از این پاره ها بعد ی شب رفتم خونه مادربزرگم شب اونجا خوابیدم صب ک بیدار شدم با ی فاجعه ربه رو شدم دیدم شلوارم دوخته شده بعد ب مادربزرگم این و چیکار کردی میگه دیدم پارس گفتم واست بدوزمش
من))))))))))))))))@
شلوار من((((((((((((((@
مادربزرگم¿¿¿¿¿¿¿¿¿¿¿@
و دیگر هیچ..........

تا حالا کدوماتون دعا کردین که معلم یه بلایی سرش بیاد نیاد مدرس؟(از جمله مردن)

بعد عمری رفتم خونه عموم...عموم سر راه منو دیده ....میگه رفتی خونه ی ما به خانومم بگو غذای مورد علاقه ی منو درست کنه...گفتم خوبه امشب و یه غذای درست و حسابی افتادیم....دیوار بتنی 4جوک بریزه سرم اگه دروغ بگم.......بهمون شام سیب زمینی آب پز دادن...... من :-s علاقه عموم =p~ اون رستوران با کلاسه ی برج میلاد /:) فک وفامیله غذا پسند ما داریم...تحریم ها :d

واااي خداااااي عزيز
چقد آغوش تو گرمه..
چقد آغوش تو آرومه..
محرم امسال منو به آغوشت دعوت مي كني؟

بزرگ ترین کابوس من در دوران مدرسه این بود که معلم در هنگام ورود به کلاس کلی برگه A4 دستش باشه

گرگ هم با محبت رام میشه .....
تنها موجودی که با محبت هـــــــــــــار میشه انسانه ...!

صبح بلند شدم ازخواب به بابام گفتم صبح بخیر.......میگه پول ندارم....سویچ ماشینم نمیدم.......هی یی ی ی ی دهه شصتی بیچاره

به همه چیز می خندم
طوری که به چشم دیوانه نگاهم می کنند
تـــا شاید وقتی بغضم ترکید ، نگویند مَرد که گریه نمی کند
بگوینـد دیــــوانه است ...

در این شهر عاشقانه ها رنگ ســـکـــوت گرفته اند
زیبایی ها خوابیده اند، گلها رنگ و بویی ندارند
چشم ها نمی بینند، گوش ها نمی شنوند
اینجا شخصیت آدمهایش رنگین کمانیست!
خوب ها متهم همیشگی اند
دلها گرفتار عصر یخبندان
اینجا همه موفقند ... راز موفقیتـــشان دروغ است
و تنها صدای سکـــوت شنیده می شود
تنها ســکــوت ...

یادمه وقتی مامانم بابت یه موضوعی نگران بودیه اتفاق بدی میوفتاد,یادمه یه روزمیخواستم برم بیرون 16سالم بودمامانم شب قبلش خواب بدی دیده ودلشوره داشت بهم گفت نرواازاونجایی که من خیلی پافشاری کردم به زوررفتم وقت برگشت به خونه تصادف کردم,ازاون روزبه به تمام حرفاش گوش کردم اصلاانگارمادراآینده نگرند,به سلامتی همه مادرا که چقدنگران ودلواپس مابچه هاهستندوماقدرشونونمیدونیم,هرکی اینومیخونه بعدازخوندن حتمابره مادرشوببوسه چون این نعمت وقتی نباشه حسرت همه چی به دلتون میمونه,مثل من که الان این فرشته ی مهربونوندارم ولی برای بوسیدنش دارم جون میدم,منی که به هردلیل یابی دلیل توهرمکانی مامانمومیبوسیدم حالاسنگ مزارشومیبوسم,بچه هاتروخداهیچوقت پدرومادراتونوناراحت نکنید

دیشب به بابام میگم من میخوام برم گواهی نامه رانندگی بگیرم میگه برو خیلی خوبه تو استعدادشم داری راننده ی خوبی میشی میگم مرس بابا جونم پس فردا 200هزارتومن بریزبه حسابم میگه آخه تو خرچرونم نیستی میخوای ماشین برونی!!!!!!!!
فک و فامیل مارا جونشون بگیر پولشون نگیر

از من ای محبوب من با یک من دیگر
که تو او را در خیابانهای سرد شب
با همین چشمان عاشق باز خواهی یافت
گفتگو کن
و به یاد آور مرا در بوسه ی اندوهگین او
بر خطوط مهربان زیر چشمانت...
(فروغ فرخزاد)