دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

آقا يه روز مامانم رفته بود بيرون من پاشودم برا ناهار غذا درست كردم يهو بابام اومد به جاي تشكر برگشت گفت:
ديگه ماشاا... برا خودت كدبانويي شدي وقت شوهر كردنته
من:ا)))))
بابام:؟؟؟؟؟؟
جامعه آشپزان ايران:"""""""""""

فانتزیم اینه ک ی اتفاق مثل همون ۲۱سپتامبر البته واقعیش بیفته و دنیازیرو رو بشه و بعد چند روز دوباره همه چی بوجود بیاد اما این دفه همه چی قشنگ باشه هر کی توهر موقعیت شغلی و مالی و اجتماعی و مهمتراز همه عشقی ک دوس داره باشه...نظر شماچیه؟‏

بچه ها من امروز صبح ساعت 8 انتخاب واحدم شروع می شد و من ده دیقه به هشت رفتم تو سایت دیدم ده دیقه ش مونده,گفتم برم 4jok ی چندتا جوک بخونم.موقعی که به خودم اومدم دیدم ساعت9:10س.سریع رفتم تو سایت دانشگا,همه درسای رو که میخواستم بگیرم پر شده بود تازه ترم آخرم هستم.یکی بگه چیکار کنم از دست این 4joooooooook :'(:'(
آخه نمیشد یکیتون ی پست در مورد دانشگا میذاشت که من یادم می افتاد
:-(
:'(
:'(

انتظار داری چه چیزی از جیب من درآد
به جز یه پوسه تنباکوی خالی خوب آره رفیق
تنباکو توشه ولی سوخته های قدیم ...
قلیونی هاش بزنن لایکو

مادرم گناه را می خرم
کفرش به کنار
اما تنها خدای من بر زمینی.
آن بهشت موعود که نویدش را می دهند در چشمان همیشه نگرانت خلاصه شد.

آغا سال 85 بود کنکوردادیمو تو یکی از رشته های توپوله دانشگاه تبریز قبول شدیم بابامونم برااینکه یه حال اساسی بهمون بده 400تومن سرمایه گذاشتویه سیمکارت برامون گرفت بعد چند ماه این سیکارتای اعتباری اومدن تو بازاروهمه رفیقاوفگوفامیلامون سیمکارت دار شدن همشون اس میدادن "شارزم تموم شده بهم زنگ بزن"اینطورشدماهم سیمکارتوبایگانی کردیمو یه سیم اعتباری گرفتیم

اون زمان که دوران دبستان بودیم یه فکری به ذهنم رسید درحدمایکل اسکافیلد
رفتم روتخته سیاه نوشتم مهدی خراست(مهدی اسم خودمه)بعدش به ناظممون گفتم کارپیمان بوده و ناظممون دمار از روزگارش درآورد
خودمونیما منم جزو گودزیلاهای هشتادی بودم که بیست سال زودتر به دنیا اومدم

تا حالا شده از جنبه عقلی از یکی خوشت نیاد اما از نظر قلبی حاضر باشی براش جونتو بدی .......

دوستم تو بیمارستان بستری بود و منم دیروز رفتم عیادتش!(بخش داخلی)!! یهو دیدم یه دخدره سانتی مانتال،خیلی شیک و مجلسی سرشو انداخت پایین و یهو پرید تو!!!برگشت ازم پرسید: ببخشید بخش زایمان اینجاس؟!!!! منو میگی: :O
ملت خواستن به زور جلو خندشونو بکیرن که یهو دوست روانیه من انگاری که مخاطب خیلی خاصشو دیده باشه برگشت با عشوه گفت: بله!!! :oo
ینی اتاق چنان ترکید که موج انفجارش کل بخش و بیمارستانو لرزوند!!!
حالا دخدره و اونایی که از حال رفتن به کنار!! یه بو هایی هم اومد که مشخص شد بنده خدایی که واسه اسهال بستری شده بود خرابکاری کرده!!!!!! اصن یه وضی!!!
ملت از دس رفتن بخدا! لطفا مسئولین رسیدگی کنن!!!

______ @
__/ |__|___|\____ <|>
] @_________@ ] ][

_______
__/ |___|___|\____
] @__________@]
@--<--<
فدای 4جوکیا شدم.

خدا باعث و باني اين سايت و حفظ كنه بگو الهي آمين!
آقاي مدير ايشالله عروسيت بيايم با بچه هاي 4جوك جبران كنيم بگو خب!
هركي كه التماس دعا براي امتحانا داره من هر روز صبح برا امتحاناي بچه هاي 4جوك آيت الكرسي ميخونم الان ريا شد؟!؟!
منتظر پست جناب كيان خان(D$D$D) تو بخش خاطرات خنده دار و انواع جوك ها و فك و فاميل داريم و ازين نوع ها هستيم افتخار بدن و پست بذارن مارو خوشحال كنن!

عاغا یه شب من به دوستم زنگ زدم گفتم پروزه منو اماده کنه فردا برم بگیرم ازش صبح زود دوستم کار داشت تو دانشگاه رفت بهم زنگ زد گفت زود برو پروزه رو از مامانم بگیر که داره میره بیرون منم تازه از خواب بیدار شم نمیدونم چطور حاضر شدم رفتم بیرون همن جور خواب آلود بودم تا رسیدم دم خونه اونا زنگ رو زدم مامانش اومد دم در بعد سلام احوال پرسی گفت مامان اینا خوبن گفتم بزرگیتونو میرسونم !!!!
مامان دوستم 0-0 :))
من /:)بعدش دوزاریم افتاد دیگه هیچی وقتی میبینم روم نمیشه نیگاش کنم از خجالت ذوب میشم

اندر احوالات رضا
اسم رفیقمه ازاوناییه که تو دو کلمه حرف سه تا سوتی میده مثلا
یه بار رفته بودیم همدان واسه گردش ایشون هم از منظره ای خوشش اومد برگشت گفت مهدی ماشینن همین جا پخ کن چندتا عکس بندازیم (منظورش از پخ پارک بوده)

زندگی اجبار است ... مرگ انتظار است ...
عشق یك بار است ... جدایی دشوار است ...
ولی یاد تو تكرار است ... !

می شنوی؟ دیگر صدای نفسم نمی آید....به دار کشیده مرا،بغض نبودنت...