دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

زندگـــــیــ
"زنــدگــے" بــہ مــن آمــوخـت . . .
آدمهـا نـــہ " دروغ " مــے گــوینــد
نــہ زیــر " حـرفشــان " مــے زننــد .
اگـر " چیــزے " مــے گوینــد . . .
صرفــا " احســاسشـــان " درهمـــان لحظــہ سـتـ ـ ـ
نبـایـد رویــش " حسـابــ " کـرد

چه تلخ است
علاقه ای که عادت شود
عادتی که باور شود
باوری که خاطره شود
وخاطره ای که درد شود ....!!!!

اعتراف میکنم تا همین دوماه پیش که آبجیم دندون درد آوردو واسش آش دندونی
پختیم، همیشه فک میکردم تو آش دندونی بچه دندون میریزن!!!!!!!!!!!

امام حسین (ع) :
خداوندا تو یاد بندگان کنی قبل از آنکه بندگان از تو یاد کنند و تو ابتدا احسان کنی پیش از آنکه عابدان به تو روی آورند و تویی که به وجود و بخششت به خلق عطا می کنی پیش از آنکه حاجتمندان درخواست کنند.

دعای عرفه

خوابم نمیبرد...
به همه چیزفکر کرده ام...
بیشتر به تو و میدانم که خوابی...
و قبل از بسته شدن چشم هایت
به همه چیز فکر کرده ای...
"جز من"

موفق کسی است که با اجرهایی که به سمتش پرتاب میشود بنایی محکم بسازد.

ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻋﻠﺖ ﺗﺎﺧﯿﺮ ﺩﺭ پست گذاشتن ﻣﻦ ﺭﺍ ﮐﺸﻒ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺍﯾــــــــــــــﻦ ﻫﻤﻪ ﭘﺴﺖ ﻣﯿﺰﺍﺭﻡ!!!!....... ﻭ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﺣﺘﯽ ﯾـــــــــﻪ لایک ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﯾﻦ!!!!....تازه اگه تایید بشه ↓↓ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻣـــﯽﻣﻮﻧﻪ؟......!ﻧﻪ ﻭﺍﻻ ﺍﺣـــــﻮﺍﻟﯽ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻣـــﯽﻣﻮﻧﻪ؟.......!ﻧﻪ ﺑﻼ ((: ﺧﺨﺨﺨﺦ

منتظر می مانم
تا ابد
تا زمانی که شاید
نویزه گوشی روی اسپیکر بیفتد
با شتاب به سوی گوشی می روم
شاید تو باشی
<منتظر بودن به خدا سخت ترین کار دنیاست>

پيامبر اكرم (ص) فرمودند:
خوشا به سعادتمندي آنان كه از دوستان و پيروان حسين (ع) هستند. به خدا سوگند ايشان در قيامت پيروز و نيكبخت هستند.
بحارالانوار، ج 44، ص 225

دقت کردین اونجوری که بقل دستی آدم سر جلسه امتحان مطلب رو میرسونه، استاد سر کلاس درس نمیتونه برسونه، چرا اینجوریه.....مشکل از فرستنده ست به نظر من!!!!!!!!!!!!!

اگر سه چیز در فرزند آدم نبود هیچ چیز سر او را فرود نمی آورد:بیماری؛فقر و مرگ‏(حضرت محمد‏(صلی الله علیه و آله‏)‏‏)‏

به بعضیــــــ ـــا باید گفت:گاز نــ ــــگیر عزیزم
من فقط میخوام بهت محــــــــبت کنم

بسم الله
...........اولین پستمه ها.....
یکی از فانتزیام اینه که تو خیابون با صغری چش تو چش شم صغری فرار کنه منم برم دنبالش و بالاخره گیرش بیارم...
بش بگم صغری کجا بودی این چند ماه؟؟؟ تو اصن نگفتی من بدون تو چیکار کنم؟؟؟چرا از دهاتمون رفتی؟صغری چقد تغییر کردی؟صغری هم بگه کرم حلزون خریدم.هر وقت تو آین خودمو میدیدم از پوستم خجالت میکشدم..
یهو یکی با شلوار کردی میاد زاااااارت یه مشت میخوره زیر چشمم...
میبینم عباسه...
بهش میگم عباس چرا میزنی؟میگه چرا مزاحم سلنا شدی؟؟؟منم میگم منظورت از سلنا همون صغری ست؟؟؟
عباس بگه مگه این اسمش صغری ست؟منم همه چی رو واسش تعریف میکنم...
عباسم شکست عشقی میخوره و میره صغری رو طلاق میده...
وقتی از محضر (محظر محزر مهضر مهظر) بیرون اومدیم عباس میگه میخوام یه سر برم افق منم میگم اتفاقا چن روز پیش یه خونه اجاره کردم تو افق
و...

یادمه یه روز تو یه مهمونی فامیلی بزرگ(در حد 150 نفر .البته زن و مرد و بچه)نشسته بودیم .بابام و بقیه مردا داشتن با هم حرف میزدن که یهو من پریدم وسط و یه حرف زدم در رابطه باهمون موضوع. که بابام بهم گفت زینال جان سالی یک مرتبه حرف بزن .اونم بگو عیدت مبارک.
یعنی تو اون جمع سنگین ابروم رفت .هنوزم وقتی میفهمم میخوان از این مهمونیا بگیرن فرار میکنم.
پارسال(1391)فهمیدم که قرار خونه ی خودمون برگزار بشه .به مدت یک هفته خونه ی عموم بودم

به غضنفر میگن با ستاره جمله بساز میگه :
شبکه سه تاره