اعتراف میکنم یه بار زنگ خونه رو زدن،آیفون خراب بود رفتم درو بازکردم دیدم شخص خاص مورد نظر با یه ظرف آش جلو دره،خلاصه گرفتم اومدم داخل درو بستم تا خود آشپزخونه دویدم آشو ریختم تو یه ظرف دیگه،ظرفشو شستم بدو بدو رفتم جلو در،اینورو نگاه کردم دیدم نیس اونورو نگاه کردم دیدم هس ، با یه لبخند اشاره کردم بیاد،اومد دستمو دراز کردم ظرفو بدم یه لبخند زد و رفت،با خودم گفتم لابد تو یه وقت مناسبتر میخاد بیاد دنبال ظرف،خلاصه رفتم داخل درو بستم و تکیه دادم به در،تو فکر و خیال بودم که دستمو آوردم بالا دیدم ای بابا !
این که ظرفش یکبار مصرفه!
پس بگو واسه چی میخند!
اعتراف میکنم
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم تو عروسی ازاین هزار تومنیایی که قلابیو مبارک بادداره ۳تا دونه گرفتم بعدش فرداش رفتم بقالی سر کوچمون یه پیرمرد خیلی پیری بود هزارتومنیا رو دادم بهش یه عالمه قاقالیلی خریدم ازش و نفهمید پولا قلابیه(فکر کنم اسم هشتادیا بددررفته ماهفتادیا حریف میطلبیما)
اعتراف میکنم یه بار داشتم یه صحنه رو واسه عموم تعریف میکردم با کلی زوق و شوق گفتم عمو نبودی ببینی راننده چه سرقتی گرفت!!! (سبقتو فک میکردم سرقته !!!)
اعتراف میکنم نصف "آره یادم میاد" هایی که گفتم چاخان بوده ... حوصله نداشتم طرف تعریف کنه !
:)))))))
اعتراف میکنم بچه که بودم پیرهن رنگ روشن می پوشیدم
میرفتم مسجد زنجیر میزدم فرداش تو مدرسه ب دوستام میگفتم پیرهن من سیاه تره من از تو بیشتر زنجیر زدم...
اعتراف میکنم یروز تو خیابون یه مردی یه تیکه پلاستیک گیر کرده بود به پاش هی میکشیدش اصن رو مخ بود منو دوستمم به صورت خودجوش و بدون هماهنگیه قبلی با هم پا گذاشتیم رو پلاستیکه دگ چشتون روز بد نبینه بیچاره پخش شد رو زمین:)))))) اونجا بود که به خودم گفتم خوبه که دهه شصتی نیستم حالا!!)))) ارررره
اعتراف میکنم سال دوم دبستان که بودم هفته هایی که بعد از ظهرها میرفتیم مدرسه من هی با خدا دوست میشدم و هی باهاش قهر میکردم, این شده بود کار هر روز من.
ظهرها نزدیک زمانی که باید میرفتم مدرسه دفتر مشقمو با یه مداد میذاشتم جلو پنجره پشت پرده که خودمم نبینم و یه بیست دقیقه ای مشغول التماس کردن به خدا میشدم که مثلا وقتی چشامو باز کردم ببینم مشقام نوشته شده ولــی وقتی چشامو باز میکردمو میدیدم چیزی نیست با یه ناراحتی نسبت به خدا با چنان سرعتی مشغول نوشتن میشدم که کلشو حدود ده دقیقه ای تموم میکردم و اینطوری میشد که من تا ظهر فردا با خدا قهر بودم!!!
تازه بعد یه مدت پیشرفت کرده بودم, دو تا خودکار که یکیش قرمز یکیشم آبی بود میذاشتم کنار دفترم
واقعا چه مخـی بودمــااااااا!!!
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم فواره های رنگی توی پارکها همشون شربت هستن . یکی دوبارم خواستم ازشون بخورم که با برخورد سری فک و فامیل مواجه شدم
یعنی من همچین بچه ای بودم
عاغا اعتراف میکنم دفعه اولی که اومدم تو4jokرفتم به خواهرم گفتم "اینا چقدر بی سوادن به قران رونوشتن به غرعان "
خداصبرتون بده که با من شدید 75میلیون نفر
اعتراف میکنم روز اول دانشگاه با خودم یه بطری آب یخ زده
یه سانویچ الویه
یه جامدادی پر از خودکارای رنگی
یه کیک
یه دفتر کلاسوری
وچندتا شکلات برده بودم. :))))))))
اعتراف میکنم 9 سالم که بود روز عروسی برادرم به محض ورود عروس داماد پولایی که به شکل پاپیون ریختن رو سرشونو منگنه شو باز کردمو رفتم 4تا پفک 5تومنی خریدم و 2تاشو خوردمو اومدم به ادامه مجلس رسیدم
هروقت بابام روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد.کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و چند تا بدوبيراه ميگفت وحرص میخورد. اما كتكم نميزد و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روزپدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. كتك مفصلي كه اون روز خوردم باعث شد 5 روز تو شوک بمونم!!
الان خوشحالي كه ادب شدم آره؟!
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم فکر میکردم روی ماشین چادر میکشن ک اقا دزده نبینتش.فکر نمیکنم شما درین حد بوده باشید
اعتراف میکنم اولین باری که خواستم با موبایل تماس بگیرم هی دکمه سبز گوشی رو میزدم میذاشتم دم گوشم ولی چون بوق آزاد نداشت نتونستم تماس بگیرم B-)
اعتراف میکنم تا چند وقت پیش فکر میکردم فاصله بین شهرها رو با متر اندازه میگیرن. همیشه پیش خودم میگفتم: وای چه حوصله ای داشته اونی که این کارو انجام داده, یه متر گرفته دستش و از این شهر به اون شهر, بیچاره چقدسختی کشیده.
ای کیو من دارم آخه?
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 39076
کل بازدید: 511897084