دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  94490

اعتراف می کنم بچه بودم دغدغم این بود که خواب فامیلامونو می بینم من چجوری برم تو خوابشون
لایک:از بچگی باهوش بودیا
لایک:دغدغه ما هم بود

  94474

شمارونمیدونم ولی من توبچگی محبوبترین لوازم التحریرم اون تیغی بودکه ازتراش برمیداشتم وهنرمندانه باجلدخودکاربیک دسته براش میساختم.لامصب تیزتیزبود... کلآیه کلاس داشت درحدشمشیر.. یادش بخیربزن لایکواگه توم داشتى

  93860

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم من و رفقا یکی از گربه های محلمون رو گرفیتم وبرای اینکه بهش پرواز یاد بدیم بدبخت رو از پشت بوم پرت کردیم پایین ینی ترکید روی زمین پهن شد مثل سفره ولی نمی دونم چرا بعد از چند ثانیه بلند شد رفت {بچه بودیم قصدمون خیر بود} مریض هم خودتی !!!!

  93857

اعتراف میکنم اون کفگیری که تو غذا بود و همه باهاش
غذا کشیدن رو من لیس زده بودم...
باور کنین من ...
خیلی وقت بود که فقط من و خدا اینو می دونستیم.
هوووف! خیلی کار سختی بود این اعتراف!

  93855

همینجا باید اعتراف کنم که توی محله ما یه دختر همسن خودم زندگی میکنه.
یه روز توی پارک محله جلوی دوستام خواستم برای دختره خودی نشون بدم.
سوار دوچرخه شدم،رفتم جلوش پیچ پلیسی بزنم که یهویی ترمز دوچرخه کار نکرد،محکم زدم زیرش،خداشاهده طوری رفت هوا که همونجا تو عمود محو شد.
یعنی چشمتون روز بد نبینه،کفشش رو در اورد با پاشنش همچین زد توی سرم که مغزم افتاد اومد توی حلقم !
(دوستام که کارشون از گاز زدن گذشته بود،داشتن آسفالتو مجویدن)

  93852

فکر نکنم به اعتراف نياز داشته باشم چون هر چى ميشد مينداختن گردن من چه اعتراف مى کرديم چه نمى کرديم تقصير من بود!!!

  93844

اگه مدرسان شریف بزاره حرفمو بزنم میخوام اعتراف کنم که بچه که بودم هر وقت زورم به روکش لواشک نمیرسید که جداش کنم با پلاستیکش میخوردم :-/
خیلی سخت بود حتی سختر از کنکور
شما هم مثل من بودید=؟؟؟

  93839

اعتراف مى كنم اينجورى كه من با كنترل حركت انجام ميدم ... لوك خوش شانس با تفنگش نكرده
.
.
.

من تو خونه دارم تلف ميشم به خدا … D:
منو بايد ببرن باسه آموزش نيرو هاى مصلح :))))))))))

  93833

اعتراف میکنم روز اول که مدرسه رفتم،موقعی که سوار مینی بوس شدم‏‏(در حالی که پدر مادرم اومده بودن دنبالم نمیدونستن من سوار مینی بوس شدم‏)فکر میکردم راننده مینی بوس خونه ی ما رو بلده
تنها شانسی که آوردم این بود که موقع حرکت، پدر مادرم منو دیدن از پنجره کشیدنم بیرون...بعد از پیدا شدنم برعکس فیلما نیم ساعت تو آغوش هم بودیم !

  93822

اعتراف میکنم امروز دختر عموم که خیلی مذهبیه توی جمع که خونمون پر ادم بود توی امپاس قرار دادم که بهم دست بده .تا الان داره چپ چپ نگام میکنه
این قیافشه :)))))
این منم D:
احساس میکنم معدل الف شدم بدجور شادمانم خخخخخخخخ

  93818

اعتراف میکنم من هر وقت خواب میدیم رفتم دریا شنا صبح که از خواب بیدار میشدم زیر پام دریا که سهله اقیانوس اطلاس سبز میشد نمیدونم چرا شما چی فکر میکنین شما میتونی نظر خود را به این شماره 2266 اس کنین !

  93817

----- (~~~) <هر روز ظهر كته‏!‏‏!‏‏>‏ (~~~) -----‏
اعتراف ميكنم امروز (يعني يكشنبه‏)‏ سالگرد روزيه كه خدا به همه جهانيان يه لطف خيلي خيلي بزرگ كرد...
20 سال پيش تو همچين روزي يه اتفاق خيلي بزرگ افتاد كه به گفته خيلي ها بعد از "بيگ بنگ‏"‏ (انفجار بزرگي كه باعث به وجود آمدن منظومه ها؛ ستاره ها؛ سياره ها و خلاصه كل دنيا شد‏)‏ بزرگترين اتفاق تاريخ هست...
نفهميدين چه خبره؟؟؟‏!
امروز يه انسان وارسته به دنيا آمده...
چيه خو؟؟؟ چرا اينجوري نگاه ميكني؟؟؟
تولدمه‏!‏ ^_^
حالا اگه از اون دسته آدمايي هستي كه تا كيك نخورن؛ كادو تولد نميدن؛ حداقل بخاطر اين اعتماد به سقفم بلايك...

  93815

اعتراف میکنم یه روز رفتم داروخونه میخواستم بگم قرص ضد تهوع بدید گفتم:قرص ضد توقف بدید!!!!!!!!هیچی دیگه طرف یه چندثانیه به من خیره شد و بعد یهو زد زیر خنده و رفت برام قرص رو اورد منم یه اخم بهش تحویل دادم و از داروخونه اومدم بیرون!!!!!!!!

  93788

اعتراف میکنم بزرگترین کشف من توی 15 سال اول عمرم(طی سه برنامه 5 ساله) این بود که نوشته های خودکار با پاک کن پاک نمیشه.!!!!!
اگه بچه های خوبی باشید کشفیات برنامه های 5 ساله بعدی را هم براتون میگم.
نابغه کوچک !

  93775

اعتراف میکنم بچه که بودم به همه مشکوک بودم که دارن نقشه قتل منو پی ریزی میکنن،( از این روی) با مدادمیافتادم به جون دیوارای خونه و با توان هرچه بیشتر روشون علامت فرار میکشیدم تا موقع گریز راهو گم نکنم. من حتی به مامی مهربونمم مشکوک بودم چون خواهرم تازه به دنیا اومده بود و به من توجه چندانی نداشت (البته به نظر خودما)