دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  96841

اعتراف میکنم توترافیک گیرکرده بودم انداختم تویه کوچه فرعی گازش روگرفتم ملت هم خیال کردن من بلدم راه افتادن دنبالم یکم اینور اونور پیچیدم آخر خوردم به بن بست خیلی ریلکس ماشین روته کوچه پارک کردم رفتم نشستم یجا تا نیم ساعت بعد اون ماشینها داشتن سروته میکردن از کوچه در بیان ...

  96837

اعتراف میکنم از اول دبستان تا الان که اول دبیرستانم هر وقت معلمین گرامی میگفتند این بدترین کلاسیه تاحالا داشتم همیشه فکر میکردم باعث و بانی این شلوغی ها و سر صداها منم
.
.
.
.
.
.
اون جوری نگام نکنید شرمنده میشم تازه هر چیم بگید به خودتون برمیگرده خخخخخخخخخخخخ^_^

  96836

اعتراف میکنم بچه که بودم رفتیم مشهد بعد تا چشمم خورد به حرم امام رضا گفتم مامان برگردیم من دیگه حاجی شدم.....
هنوز که هنوزه تا فامیل جمع میشن منو دست میندازن :))))

  96833

اعتراف میکنم که تا هشت سالگی فکر میکردم مردا پسر به دنیا میارن و زن ها دختر
تو دل خودمم چقدر سونوگرافی رفتن رو مسخره میکردم .
خخخخخخخخخخخخخخخخ

  96829

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم مامانم یه جا لیوانی فلزی خریده بود به من و خواهرم هم گفت اگه بهش اب بزنین زنگ میزنه منم خلااااااق وقتی مامانم خونه نبود جا لیوانی رو گرفتم زیر شیر اب نزدیک یه ساعت همونجور نگهشداشتم ولی نزنگید{بچه بودم دیه}حالا وقتی مامنم اومد خیلی شاکی رفتم پیشش گفتم اینو ببر عوضش کن اصلا صداش در نمیاد........

  96826

اعتراف میکنم بچه که بودم یه موز که رو زمین میدیدم خودمو میزدم به اون راه و عمدآ پامو میذاشتم روش ببینم مث تو این کارتونا سر میخورم ،6 تا ملق تو هوا بخورم .....!!!.....داغون بودیمااااا

  96824

عاغا اعتراف میکنم ناهار که خوردیم سفره رو هم جمع کردیم مامانم مایهتابه رو به من داد گفت برو بزار رو گاز منم برداشتم گزاشتم در یک عمل خوش جوش توهمی تو ظرفشویی بعدشم شیر اب رو باز کردم ماهیتابه با میگوهای سوخاری توش پر از اب شد وقتی دیدم تازه دوهزاریم افتاد چه گندی زدم اعتراف میکنم اون روز مامانم منو از خونه پرت کرد :|

  96822

اعتراف مىکنم اول دبستان که بودم دوستم مىگفت اگه رىزه پاک کن هاتو جمع کنى و با نفت قاطى کنى و برىزى تو قالب دوباره پاک کن مىشه.منم واسه اىنکه ىه پاک کن بسازم دو تا پاک کن گرون خرىدم و سر کلاس هى به دىوار مىکشىدم تا رىزه هاشو جمع کنم!هىىىى,آخرشم نشد!
خنگ هم خودتونىن :|

  96812

اعتراف میکنم وقتی با مخاطب خاصم قهر میکردم گوشیمو برا اینکه جلو چشمم نباشه میذاشتم تو کشوی لباسام, ولی هر 5 دقیقه یکبار میرفتم چک میکردم چندبار زنگ زده و اس داده...

  96771

عزیزان چند لحظه توجه لطفا!عاقا من اعتراف بعضی وقتا،تاکید میکنم بعضی وقتا که چیزی میره تو چشمم میرم جلو آینه توش فوت میکنم تازه بعد از چند بار وقتی می بینم اثری نداره میفهم دارم چیکار میکنم ^_^
دوستان چیزی از افق لازم ندارین؟

  96753

اعتراف میکنم
(ماوخاله م همساییه ایم و منو دخترخاله همیشه باهم میخوابیم همسن هم هستیم)
دخترخاله عزیزم منو ببخش یادته تا ده سالگی واسه اینکه جاتو خیس می کردی کتک میخوردی من روجات اب میریختم البته یه جوری که نیفهمیدی واقعا ازت معذرت میخام :)))))

  96743

اعتراف می کنم وقتی بچه بودم برا اینکه خون مورچه ها رو ببینم کلی مورچه جمع می کردمو تو سورنگ می ریختم فشار می دادم که فقط یه بار یه قطره از سرنگ خارج شد حالا خون مورچه ها بود یا نه نمی دونم "-_-"

  96740

اعتراف میکنم صبح انقدر خودم را به خواب میزنم تا مامانم پاشه نون رو بخره،صبحانه رو آماده کنه بعد بیدار شم بگم:چرا تو رفتی نون گرفتی منو بیدار میکردی.
دیگه کاریه که از دستم بر میاد

  96736

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم مثلا وقتی که دستم میبرید میرفتم ادامس میخوردم بعدم قورت(غورت) میدادم فکر میکردم این ادامس میره از پشت میچسبه به اون زخمه خون ریزیش بند میاد :|

  96720

اعتراف میکنم من تو 2 دقیقه حموم میکنم ولی تو یه ساعت بعدش آرایش فکلم!
.
.
.
.
امیدی بهم هست!!!؟