دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  100058

یکی ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻤﻤﻮ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ. ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﮑﻤﻢ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﺏ ﻣﯿﻮﻣﺪ!
ینی اون لحظه ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﺻﺨﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﻬﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﺩ!

  100024

عاقا اعتراف ميكنم منو مامانم جن روز بيش در يك حركت كاملا ناكهاني يه بازل 2000 تيكه خريديم
الآن مثه جي تو گل مونديم
هيجي ديكه از ديشب هر يه تيكه كه جور ميشه 1ساعت بندري ميزنيم ميريم صراغ بعدي
عكسشم موناليزاست
يني انقدي كه من به اينو داوينجي فوش ميدم راننده ها به جاله جوله ها تو خيابون نميدن..
والااااا

  99980

اعتراف می کنم دیروز نیلوفر بهم یه بسته آدامس داد که فقط یه دونش رو خورده بود.خیلیییییی قضیه مشکوک بود ولی من خوردم ار آدامس.حالا ازش پرسیدم:خودمونیم چرا تیریپ مهربونی ور داشتی بهم آدامس دادی؟
نیلوفر:آخه توی دستشویی از تو جیبم افتاد گفتم حیفه بندازمش دور بدم تو بخوری.
دلتون بسوزه چه خواهر مهربونی دارم من:(((((؟!!!
ولی با دنیا عوضش نمی کنم چون موجبات خندم رو فراهم می کنه.

  99962

اعتراف میکنم سال اول دبیرستان سر کلاسا بینیم خووون نمیومد بلکه اینجانب ی ماژیک قرمز داشتم و دستمالمو باهاش قرمز میکردم که خیلی شیک معلم و ناظم و بپیچونم
اعتراف میکنم که هیچ وقت مشکل کلیه نداشتم و بعد از ترسوندن معلمای عزیز با بچه ها میرفتم ته حیاط :)
اعتراف میکنم من تا حالا واقعا تشنج نکردم ولی خوب بلدم چجوری اداشو درارم و معلمارو بترسونم (این مورد ی مزیتم داره اونم اینه که تنها نمیری بیرون بروبکسم میان)
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
جان من قیافه ی معمیو که سر کلاسش داری ادای تشنج و در میاری و تصور کن
حححیییییف دیگه مدرسه ها تموم شد ولی واسه دانشگاه برنامه های خفن تری دارم
گفتنش خرج داره...... بکوووووووب لایکووووووووووووو

  99885

اعتراف میکنم بزرگترین افتخارم تو زندگی اینه که هر سه قسمت فیلم اخراجیهارو قبل از اینکه برن سینما , تماشا کردم!

  99868

اعتراف می کنم :
بچه که بودم فکر می کردم دزدگیر های توی مغازه خودش می ره دنبال دزد .
دزد رو می گره و بعد هم انقدر صبر می کنه تا صاحب مغازه بیاد.
دزد گیرـــ:E
دزد ـــ :(((((((
صاحب مغازه ــــــــ:))))
من ـــــــ@@

  99825

4 یا 5 سالم بود
شبایی که خوابم نمیبرد یا نصف شب بیدار میشدم
وقتی میدیم داداش کوچولوم زیر پتو خوابیده و پاها یا دستش بیرون از پتو فک میکردم
ادم فضاییهاخوردنش بعد پاهاشو بیرون از پتو گذاشتن تا ماها شک نکنیم که نیستش
واقعا چه تفکرات قوی داشتم
بله من همچین ادمیم

  99797

اعتراف میکنم بچه که بودم فک میکردم مگس و پشه زن و شوهرن.
همچین آدم نابغه ای بودم من....

  99768

اعتراف میکنم مهمترین خاطره ای که از شهریور دارم اینه که همیشه زنگ میزدم مدرسه تاریخ امتحانا رو میپرسیدم :| :| :|

  99736

عاغا باشه خب اعتراف میکنم
زمان ماکسیمیلیانوس کامپیوتر خریدیم وقتی میخواستم دوبار کلیک کنم باید موس رو دو دستی میگرفتم وگرنه آیکون ها میرفتن توی همدیگه.
بچه بودیم دیگه دستمون میلرزید.امان الان ...
الان با چـــشـــمـــام همه چیرو باز میکنم.

  99729

ینی من اگه میدوونسم یه زمانی میاد كه یه تیكه چسب انقدر به آدم كلاس و شخصیت میده هیچوقت چسب و بانداژه ختنه ام رو باز نمیكردم بندازم دووور...

  99687

اعتراف مىکنم بچه که بودم ىه بار رفتم دستشوىى مسواک کنم مسواک از دستم افتاد.منم در کمال خونسردى برش داشتم و با صابون پرزش رو شستم و خرسند از اىن اقدام خلاقانه زدمش به دندونام!!!
ىه همچىن کودک اقتصادى بودم من!

  99680

اعتراف میکنم اگه اون همه اشکی ک من پای اهنگای داریوش ریختم واسه دعای کمیل ریخته بودم الان یه برج شونصد طبقه تو بهشت داشتم واسه خودم!!!

  99656

اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی برقا میرفت:D گریه میکردم میگفتم شمع روشن کنین بذارید کنار تلویزون روشن شه من کارتون ببینم:D

  99638

اعتراف میکنم وقتی یه سال پیش تو تبریز زلزله اومد ماما بابام اومدن بیدارم کنن که فرار کنیم دویدیم تو راه پله ها منم هنوز خودمو پیدا نکرده بودم،با خونسردی تمام شلوارمو دادم دست مامانم، فکر میکردم مثل قدیما مامانم اومده بود بیدارم کنه که برم دستشویی،خواستم بشینم که کارمو بکنم جلومو گرفتن .تورو خدا کیا سه نفری میرن دستشویی؟
لایک:اونوقت باید از بوی بد راه پله ها فرار میکردین :|