دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  104524

عـآغـآ اعتـرآف میـ کنـم مـَـن همیـشـِه سـَـرِ کلآس وقـتآیی کـِه امتحآن کتبـی دآشتیـم... روی میـزُ لـآک غلـط گیـر میگـرفتـم... خشـک کـه میشـُد سوالـآیی رو کـِ ه بلـد نبـودم رو بآ خـودکـآر روش مینـوشتـم:) همیشـه هم نمــرهآم خـوب میشـُد^.^ بعلـــــــه :| :)

  104522

اعتراف میکنم وقتی من 10سال داشتم رفتم خونه همسایمون تقریبا حدود 5تا ایزوگام حیاطشون بود(منم که تا اون موقع فک میکردم پس اونا لواشکه!!)برگشتم به همسایمون گفتم وا خاله چقد لواشک دارین یکی از اونارو میدین به من!!!!!!!!
قیافه خاله بعد از شنیدن حرفم:))
اینم قیافه من:((

  104519

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم آرزو میکردم زودتر بزرگتر شم تا بتونم مثل آدم بزرگا لباس بپوشمو آرایش کنم ولی حالا حسابی پشیمونم و آرزو میکنم بچه بشم.

  104516

اعتراف میکنم بچه که بودم فک میکردم هرچی مارک روش باشه کلاس داره:|
مثلا همیشه بابامو کچل میکردم موز مارکدار بخر ! :|
بابامم فک میکرد دارم اسکلش میکنم ی پس گردنی میزد بم:|
همیشه هم از تو میوه ها میوه های مارک دارو میخوردم:|
میرفتم خونه ی فامیل میگفتم میوه ی با کلاس برام بیارین...:|
ی همچین بچه ی مودبی بودم من:))
اصا ی وضــــــــــــــــــــی^_^

  104509

اعتراف میکنم یه بار بچگی ها کارتون زورو رو دیدم.جوگیر شدم رفتم روتموم لباسام علامتش رو زدم.یعنی تا سه هفته اصلا از از خونه بیرون نرفتم!!!!لباس نداشتم که!!

  104508

عاغا اعتراف میکنم هر کی ابروهاشو برمیداشت تو مدرسه تا 3روز اخراج بودش
عروسی پسر خالم بود تو یه شهر دیگه بهم مرخصی نمیدادن خلاصه منم یه روز قبل از رفتنمون ابروهامو شیطونی برداشتم رفتم مدرسه رفتم جلو معاون گفتم اه سلام خانم خانم فلانی امروز نیومده هیچی دیگه تا 3روز اخراجم کردن از همون جا بود که فهمیدم جز فرا مغزا هستم بله دیگه خانوادم به داشتن من جفتک میزنن نه میبالن

  104426

اعتراف میکنم بعد از سه سال برای اولین بار به آبی و قرمزه روی شیر دستشویی دانشگاه اعتماد کردم
با اینکه ۳ ساعت گذشته اما هنوز خیلی پشیمونم !

  104422

اعتراف میکنم سوم راهنمایی که بودم بعد هر امتحان نهایی کتاب دوست نازنینمو براش پاره میکردم و میگفتم آخیش راحت شدی از این کتابای مضخرف بعد آخر امتحانا کتابای خودمو فروختم به نون خشکی آخ یعنی دل و رودم براش کبابه نازی خیلی مظلوم بود هیچی بهم نمیگفت با نگاش فحش میداد

  104421

اعتراف میکنم بچه که بودم با همدستی بچه های فامیل یواشکی فیوز کنتر برق رو در میاوردیم و عموی بیچاره دوباره میزدش انقدر این کارو ادامه دادیم که همه به این نتیجه رسیدن که کنتره اتصالی کرده و می خواستن عوضش کنن وای دلم براشون کبابه

  104420

اعتراف میکنم بچه که بودم مامانم از این شیر رای شیشه ای میگرفت برا خوردن مام یواشکی ازش میخوردیم بعد برا اینکه سه نشه شیر و با آب قاطی می کردم درشو هم خیلی قشنگ به صورت اولش در میاوردم هنوزه که هنوزه مامانم میگه نمیدونم چرا اون شرا مزه آب میداد .

  104408

اعتراف میکنم از دانشگاه داشتم میومدم خونه دیدم فقط کلید در حیاط رو دارم...رفتم تو کلی تو حیاط نشستم...چند ساعت گذشت...یهو دیدم مامانم از پنجره داد میزنه میگه دیوونه چرا تو حیاط نشستی...منکه خونه بودم.!!!!!
من:O_O
خوب فکر کردم کسی خونه نیس...*_*

  104398

آقا اعتراف میکنم یه بار که داشتم میرفتم مدرسه دیدم همه مردم دارن یه جوری نگام میکنن بعضیاهم میخندیدن نفهمیدم چی شده.تااینکه یه لحظه سرمو انداختم پایین دیدم بله بجای کفشای خوشگلم یه جفت دمپایی پلاستیکی رنگ وررو رفته به پا دارم.تازه منظور مردمو فهمیدم بدوبدو رفتم خونه عوض کردم.اینکه چیزی نیست یه بار با دامن رفتم مدرسه.این مانیتور توحلقتون اگه دروغ گفته باشم

  104395

اعتراف میکنم آزارم به تنها موجودی که رسیده مورچس!!!چون از سایر جانورا یا میترسم یا نامردا خیلی فرزن زود فرار میکنن.

  104389

عاقا برنامه ریزی من مث برنامه جدول پخش برنامه های تلویزیونه که هیج وقت هیچ کاری سرجاش انجام نمیشه!!!!!

  104379

اعتراف میکنم بچه که بودم تو خونه فوتبال بازی می کردم احساس می کردم تماشاچیا دارن منو صدا میزنند ، جو منو می گرفت رو فرش تف مینداختم !