هر وقت داداشم میره حموم محکم پامو میزنم به در و جیم میشم(اونم کلی فحش میده)
انقده خوبه(اینو مثه بهروز وثوق بگینا)
میدونم تحریما به منم فشار آورده اما به شما هم فشار آورده یا فقط من اینجوریم؟؟؟؟
خاطرات خنده دار
چند سال پیش که دبیرستان میرفتم یه بار تو زنگ ورزش یه پنالتی اتفاق افتاد وقرار شد من پنالتی بزنم .دیوار مدرسه چهار متره یه توری دو متری هم بالاشه که توپ بیرون نره,اتفاقا دروازه هم زیر همون دیواره.توپو که شوتیدم از مدرسه رفت بیرون,از اون به بعد هرکی هرجور شوتید توپ بیرون نرفت که نرفت. تازه معلم ورزش گفته بود هرکی بتونه ار این نقطه توپو بزنه بیرون نمره کامل میگیره
حتی اگه رنالدو هم بیاد نمیتونه این کارو بکنه
قربون اون چشمای درشت و سیاه و مظلومت برم من.چشمات دارن فریاد میزنن که چقدر منو دوست داری .از حالت نگات احساس میکنم
تو هم مث من یه غمی تو چشاته
گوشه ای از درد دلهای یک4 جکی داغون با ماموت بالای صفحه
آقــــــــــــــا
ما چند روز پیش بازی استقلال با پیکان رو می دیدم چون صدای تی وی خیلی کم بود و ما هم از دور ناظر بازی
تا دقیقه 60 بازی فکر می کردیم اون تیمی که پیرنش آبیه استقلاله
نگو برعکسه استقلال تو اون بازی سفید پوشیده بود
سوتی رو که دادیم آی بهم خندیدند ای خندیدند
چون افق ها جدیدا چینی شده ما هم مجبور شدیم زیر مبل محو بشیم
کیا یاده شونه مدرسه که می رفتیم معلم به یکی میگفت:درست بشین کل کلاس سیخ می شستن
دیـــروز بــا همســـایمون تــو آســانســور بـــودم آبــجی خُلــمم هــی تــو آیــنه ادا درمـیــاورد اومــدم بــگم چتــه مث مــیمون ادا درمیــاری همـــون دیــقه همــســایــمون رســید اومــد بــره بـــیرون گـــف ب خــانــواده ســلام برســونید منــم ک تــو فــاز ابــجــیم بــودم گفــتم مــــــر30 میــــــمون! خـــیرســرم اومـــدم جمــش کنــم خاســـتم بــگم ســلام بــرسونــید گفــتم رفــتید خــونه ســلام کنــید!یــارو هنـــگیده بــود !
قیافه من:((((((
قیافه یارو :00000
امروز رفتم خونه میبینم داداشم(متولد 80)زووووم کرده روو آنتی ویرووس
میگم امیر داری چیکار میکنی
میگه هیچی نگو الان ی لایسنس جدید واسش دانلود کردم ....
میگم مگه تو میدونی چیه!! میگه نه اما توو این سایته زده بود خیلی خوووبه....
میگم کدوم سایت میگه همینی که فیلمای بن تن و ذانلود میکنم...
میگم مگه فیلم دانلود میکنی...
میگه آره از بازی آن لاین خسه شدم...
مگه بازی میکنی !!!؟؟؟
آره کم 3 ساعت یام 2 ساعت...
نگاه میکنم میبینم 20 گیگ این چیزی دالود کرده)))-:
حجمه دانلودم)-:
این دیوار بتنی که معروفه کجاس؟؟؟!!
یادش بخیر قضیه ماله 19 سال پیشه
با بابام رفته بودم سینما ازین فیلمای اکشن که دهه 60هه یادشون میاد
تو فیلم یکی از همین نینجا ها بود از اسبم تند تر میدویید من جو گیر شده بودم فکر می کردم بروسلی شدم با دیدین این فیلمه
بده فیلم که داشتیم بر میگشتیم نزدیکای خونه بود به بابم گفتم می خوام پیاده شم با دو بیام ماشینو نگه دار...
بابای مام از ما جوگیر تر شده بود گفت باشه پسر گلم
آقا تا ما پیاده شدیم که بدوییم از ماشینه بابام بزنم جلو ,یهو این بابا ما گازشو گرفتو دد بررو..
من یه 2 دقیقه ای دوییدم خسه شدم
تا اومدم دیدم من اصلا" اینجا رو بلد نیستم.هاجو واج مونده بوودم حالا بابا مام شوماخر شده بود غیبش زده بود..
خلاصه 2 ساعت طول کشید که خونمونو پیدا کنم
با چشای اشک آلود رفتم خونه بابای مام عینه خیالش نبود داشت فیلمو نقد میکرد واسه خانواده.
اینقدر رفت وامدم تو چار جوک زیاد شده که تازگیا حس میکنم شبیه این فیله شدم که بالا سر صفحاته چار جوکه...
مخصوصن چشام!!!@@
یه بار با مادرم رفته بودیم خونه ی داییم واسه ی ناهار! زن داییم مقدار غذا رو کم گذاشته بود و فکر نمیکرد که غذا انقدر کم بیاد! یه میز نهار خوری ۶ نفره هم توی آشپزخونه شون داشتن که غذا رو همون جا میخواستیم بخوریم! سر میز، من و مادرم رو به روی همدیگه نشسته بودیم، داییم بین ما نشسته بود( که میشد سمت چپ من، سمت راست مادرم)! زن داییم کنار مامانم نشسته بود و دختر کوچولوش هم کنارش!
خلاصه بعد از اینکه غذا رو خوردیم، من بازم شیطونیم گُل کرد و برگشتم به شوخی به زنداییم گفتم: زن دایی من سیر نشدم، چیزی از غذا مونده؟؟ (البته سیر شده بودما، ولی خواستم یه چیزی گفته باشم، فضا رو عوض کنم)! که یهو مامانم میخواست از زیر میز، یه لگد بزنه به پای من که دیگه ادامه ندم!
آقا چشتون روز بد نبینه، لگدی که مامانم میخواست به من بزنه، زد به پای داییم! بیچاره داییم که لقمه هم توی دهنش بود، با یه حالتی عجیب گفت: آی! مامانمم هُل شده بود و به داییم میگفت: ببخشید… ببخشید، این پسر حواس نمیزاره واسه آدم که!
منم که نمیتونستم جلوی خنده ی خودمو بگیرم، مامانم دوباره میخواست بزنه به پای من که دیگه نخندم، آقا این دفعه بازم زد به پای داییم! که این بار داییم با صدای بلندتری گفت: آی!
من دیگه واقعا با این کارش قرمز کرده بودم، بدو بدو رفتم توی راه پله، فقط داشتم یه ربع به این قضیه میخندیدم! معلوم نیست مامانم میخواست چه جوری سوتی اش رو جمع کنه! ولی الحمدالله من به هدفم رسیده بودم و تونستم جَو رو عوض کنم!
یه بار میخواستم برم حموم! پدر و مادرم خونه نبودن! فقط من و آبجی و داداش بزرگم خونه بودیم! حمومه خونه ی ما هم توی اتاق خوابه مونه! لباس هامو در آوردم! بعد گلاب به روتون، یهو دستشوئیم گرفت! گفتم بزار اول برم دستشوئی، بعدش بیام برم حموم! سریع یه شلوارک پام کردم و رفتم دستشویی! آقا در همین حین که من داخل دستشوئی بودم، دیدم سر و صدای مهمون میاد!
گفتم وای بدبخت شدم رفت! هیچ لباسی تنم نیست، فقط یه شلوارک پام بود! جرات نمیکردم از دستشویی بیام بیرون، همونجا موندم تا مهمونا برن! آقا یه ساعت گذشت، دو ساعت گذشت، مگه اینا میرن!
از شانس بد من، یهو توی دستشوئی، یه عطسه ی بلند کردم که دیدم چند ثانیه بعدش یکی (پسر عمه ام) اومد در زد گفت: کسی اون توئه؟؟؟
بعدش دوباره یه عطسه ی دیگه کردم! که دیگه با این کارم خودمو لو دادم دیگه! گفتم: سلام، خوبین! من اینجا گیر کردم! پسر عمه ام گفت: ما نیم ساعته اینجاییم، تازه الآن داری به ما میگی؟؟ (نیم ساعت دستشوئی، انگار واسه من ۲ ساعت طول کشیده بود) گفتم: شرمنده صداتونو نمیشنیدم! گفت: غصه نخور الآن درت میارم!
آقا حالا این شروع کرد به کشیدن دره دستشوئی! پیچ گوشتی آورده بود تا پیچای درو باز کنه! چکش میزد تا دستگیره ی در رو خم کنه! منم از اینور داشتم تمام زورم رو میزدم تا در دستشوئی باز نشه! خلاصه زحمت های اونو، خنثی میکردم تا در اِزاش، آبروم رو حفظ کنم! بعد از چند دقیقه دیدم، صدای دِلر میاد، گفتم بابا بیخیالش بزار در رو خودم باز کنم تا این یه کاری دستمون نداده! گفتم: درست شد، دمت گرم! اونم گفت: حال کردی چجوری درست کردم، حالا میتونی راحت بیای بیرون!
منم دره دستشوئی رو تا نصفه باز کردم ببینم چند تا مهمون اومده! تا دیدم گفتم وای به خشکی شانس! دو تا از عروس عمه هام اومده بودن، که یکیشون یک ماه هم نمیشد که با پسر عمه ام ازدواج کرده بود و بار اولشه که میخواست منو ببینه! پسر عمه ام که منو تو اون وضعیت دید، یه خنده ی ملیحی کرد و تا یه حدودایی فهمید قضیه چیه!
آقا منم با یه شماره، چنان به سمت اتاق دویدم که دیدم صدای خنده خونه رو گرفت! بدجوری خجالت کشیدم! آخه اینم شانسه که من دارم…
اغا من سوتی دادم در حد نود
چند روز پیش با آشنایان نشسته بودیم نود میدیدیم وقت قرعه کشی گفتم اینا چقدر بیکارند که نود بار میفرستند یه جوابو.
فهمیدید من خیال میکردم واسه هر برنامه 90 بار میفرستند .
واقعا من باید آینده ی کشورم رو آباد کنم .
آیا میتونم؟؟؟!!!
تـــو کـلاســمون یــه پــسره هـــَس پـــولدار،خـــوشـکل،بــا ادب،ســوســول و از هــمه مــهم تــر تــو ســری خــور!!!
اســــمش عــلیــرضاس...
مــن هـــر وقــت نـــمره پــایین مـــیگــیرم یــه پَـــسیه مــحکم بــه این مـــیزنم تـــا آدرنـــالیــنه بـــدنم مـــتعادل شــه:)))
نــمیدونــی کــه چــه حــالی مــیده لــا مــصب!!!
دیـــروز زیـــست پـــرسید شـــدم -8-..:(((
دیــدم عـــلیرضــا بــه مـــعلم مــیگـه:آقـــا تــورو خــدا یــه پـــونزه شــونزه بــهش بــده بــقران امــروز ســرم خـــیلی درد مـــیکنــه..؟؟!!!
دیــروز رفــــیقــم مــیگُفــت:
بــا غـــزل بــِهم زدم بــا غـــزال رفــیقش طــرح ریــخــتم..؟؟!!!
اصـــــن یــدفـه ایــن شــعره شــهریــار اومـــد تـــو ســرم!!!
"شــــهریــارا غـــزلـم خــوانــده غـــزالی وحـــشی...
بــــد نشـــد بـــا غـــزلــی صـــیدِ غـــزالــی کــردیم"
غــــزالــم انـــقد فـــرصــت طــلب؟؟؟
یه بار قرار بود با برخی بر و بچس شام بریم بیرون. رفتیم تو یه رستورانی نشستیم که یهو یکی از دوستام سه تا دختر خوشگل خفن دید که پشت میز بغلی نشستن و دارن ما رو نگاه میکنن. (خیلی خوشتیپ بودیم. واسه همین نگامون میکردن. جدی میگم!). دوستم آروم گفت بچه ها سه تا دختر توپ نشستن اونور. مام گفتیم کوشن؟ و داشتیم دنبالشون میگشتیم که دوستم گفت عه... نگاه نکنین. عادی رفتار کنین. بعدشم منوی روی میزو گرفت و مثلا مشغول خوندنش شد. یهو دیدیم دخترا دارن میخندن اونور! ما هم که دقت کردیم دیگه پخش زمین شدیم!!
حالا بگو چی شده بود؟ دوستمون که گفته بود طبیعی و عادی رفتار کنین منو رو برعکس گرفته بود دستش و داشت میخوند. ما هم بهش چیزی نگفتیم و با اشاره به دخترا بهشون گفتیم که این دوستمون منگله! و بعدش به بهانه ی اینکه میخوایم از داشبورد ماشین یه چیزی برداریم رفت بیرون و شروع کردیم به خوردن آسفالت!
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 39076
کل بازدید: 511882812